امروز صبح پنجشنبه هشتم دی توفیق حاصل شد که به زیارت کهف الشهدا در ارتفاعات تهران برویم و با شهدای گمنام غار شهدا در آستانه سالروز حماسه نه دی تجدید میثاق نماییم و به انها بگوییم که ما هم چون شما در بیئت با رهبریو اسلام عزیز ثاب قدمیم و تا آخرین قطره خونمان یک قدم عقب نخواهیم نشست. لبیک یا امام خامنه ای
همیشه باهم : در دوستی - در درس طلبگی و در جبهه و در شهادت - یاد طلبه شهید مهدی تراب اقدامی و طلبه شهید عباس افشار ، الگوهای اخلاق جوانان را گرامی میداریم.
شکر می کنم خدائی را که مرا در مسیری قرار داد که نتیجه آن به شهادت انجامید
وصیت نامه پاسدار شهید برادر محمد علی هادیزاده
بنام خدایی که از او آمده ایم و بسوی او برمیگردیم" انا لله و انا الیه راجعون "بنام خدائیکه که لطف کرمش قابل توصیف نیست. بنام خدائیکه تمامی بندگان و موجودات را در هر زمان و در هر مکان یاری داده و می دهد و براه مستقیم هدایت میکند. بنام خدائیکه بر همه موجودات احاطه کامل دارد و به رفتار و کردار همه کس از خودش آگاه تر و در روز جزا به اندازه لیاقت و شایستگی هر فرد به او پاداش میدهد . بدرستی که فقط در دادگاه عدل او بندگان عدالت مطلق را خواهند دید. بنام خدائیکه با فرستادن رسولان و کتب آسمانی بندگان را از تفرقه و جدایی ودشمنی به دوستی،اجتماع،اتحاد و یگانگی آورد. و بنام خدائیکه با تمام ناسپاسی و نا شکری بندگانش با بدون درخواست کمک از جانب آنان به آنها کمک می کند ودر انتظار هیچ پاداشی جز ترقی و تعالی بشر ندارد و به درستی که خداوند از هر کس بی نیازایست و این دیگرا نهستند که به او نیاز دارند. بنام خدائ مستعفین که اراده کرده است در در میان ناباوری مستکبرین آنان را وارثین حقیقی زمین قرار دهد . شکر و سپاس خدائی را که مرا از پدر و مادری فداکار و مهربان و فقیر و تهیدست که هر کدام مظهر درد و رنج توده زحمتکش هستند، به دنیا آورد و درد دوران کودکی و نوجوانی مرا در محیطهای مختلف که کمتر کسی بدون آلودگی به گناهان از آنجا ها بیرون آمده محافظت کرد و از دوستان بد بدور داشت،به طوری که در حرام و حلال مسائل زندگی آنطور عمل کردم که او دستور داده بود.
و شکر می کنم خدائی را که مرا در جامعه ای قرار داد که پیرو قرآن و محمد(ص) وعلی(ع) وحسین(ع) و زینب(س) است و زمانی که اسلام با پیروزی و نابودی کفر در ایران قصد این را دارد که جهانی بشود ، بنابرین هم امکان جهاد و تلاش در راه خدا و اسلام برایم میسر است و این یک فرصت استثنایی است و شکر می کنم خدائی را که مرا در مسیری قرار داد که نتیجه آن به شهادت انجامید.
خدایا از تو تقاضا می کنم که مثل همیشه دست لطف و کرمت را بسوی ما دراز کنی و ما را در مقابله با دشمن کافر دلداری و یاری دهی. خدایا این انقلاب که با خون هزاران شهید که هر کدام از بندگان خاص تو بودند به ثمر رسیده، مپسند که اسیر دست مصلحت طلبان و قدرت طلبان گردد که بار دیگر آنرا بعد از1400 سال به بیراهه ببرند. خدایا به ملت ما وحدت و آگاهی نسبت به حقایق جامعه خود عنایت کن و آنچنانشان کن که در راه رضای تو و دین به جهاد برخیزند. خدایا به من توفیق آنرا عطا کن که بعد از مرگ جز شهدا قرار گیرم.
خدایا ما را از خودخواهی و هوای نفس و دنیا طلبی و غرور بدور بدار. خدایا امام ما را که نشانه نیروی متمرکز ملت در یک جا و وحدت آنهاست سلامت بدار و به ملت ما آگاهی و توانائی عمل به گفتار حکمت آمیز عطا کن.
خدایا تو خود می دانی که عشق و ایمان من به تو و اطاعت از دستورات تو نه به خاطر پاداش و عذاب بوده بلکه از سوی آگاهی کامل و شناخت شخصی ام می باشد و هیچ عاملی نمی تواند در ایمان من نسبت به تو خللی ایجاد کند.
خدایا در این آخرین لحظات زندگی مثل همیشه که از تو تقاضای بخشش می کنم که از سر تقصیراتم بگذری و توبه مرا بپذیری و مرا جزء بندگان پاک خود که با هدایت تان به صراط مستقیم به آنان نعمت عطا کردی ، قرار بده.
خدایا من تحمل آن را ندارم که در دادگاه عدالت تو سر افکنده و زبون باشم . خدایا به پدر و مادر من صبر شکیبایی و آمرزش گناهان عطا فرما. خدایا اگر فرزند می تواند با عمل نیک خود شفاعت پدر و مادر پیش تو بکند من با نهایت تمنا و تقاضا از آنان نزد تو استغفار و آمرزش می طلبم. خدایا خون ناچیز این بنده گنهکار را که هدیه ی ناقابلی است به پیشگاه با عظمت تو ، قبول کن و مرگ مرا به عنوان مرگ یک شهید قبول کن .
محمد علی هادیزاده
معرفی شهدا: شهید مهدی تراب اقدامی
ashura muharram shia
شهید مهدی تراب اقدامی متولد سال 1348 روستای بکه شهریار در خانواده ای مذهبی بدنیا آمد و پس از گذراندن دوره ابتدایی و راهنمایی در کلاسهای آمادگی طلبگی که از سوی امام جمعه شهریار مرحوم حاج آقا ثمری و جهاد سازندگی برقرار شده بود باتفاق چند نفر از دوستان شرکت نمود و سپس در مدرسه علمیه حاج ابوالفتح تهران ادامه تحصیل داده و بعد در مدرسه علمیه بعثت قم ثبت نام نمودند . او به اتفاق دوستان در اکثر عملیاتهای سپاه اسلام شرکت داشت تا اینکه در تاریخ 13/2/65 در منطقه عملیاتی فکه بدرجه رفیع شهادت نائل گشته و به دوستان شهیدش پیوست. روحش شاد و راهش پر رهرو باد
27 آذر سالروز شهادت آیت الله دکتر محمد مفتح و روز وحدت حوزه و دانشگاه را گرامی میداریم
ashura muharram shai
ashura muharram shai
جنگ نرم همواره در کنار جنگ سخت بوده است . امروزه جنگ ها را به سه دسته جنگ نرم و نیمه سخت و جنگ سخت تقسیم میکنندجنگ نرم از ابتدای تاریخ وجود داشته و همواره جنگ نرم پشتیبانی کننده جنگ سخت بوده است. هر چه تکنولوژی پیشرفت کرده جنگ نرم وسعت بیشتری یافته و اثر گذار تر شده است .یک فیلسوف چینی کتابی بنام هنر جنگ تالیف کرده که در اکثر دانشکده های جنگ دنیا تدریس میشود . ایشان در آنجا به این نکته اشاره دارد که فرمانده برتر کسی است که شهرها را بدون خونریزی تصرف کند یعنی حداقل استفاده از جنگ سخت و حد اکثر استفاده از جنگ نرم .در جنگ اعراب صدر اسلام زمانی که جنگی میان دو گروه در می گرفت و دو گروه از توان مساوی برخوردار بودند آن گروهی پیروز میشد که شاعر برتری داشت و این امر روحیه نیروی خودی را تقویت می کرد.
در جنگ جهانی دوم نیز عامل تقویتی ارتش هیتلر را نوع سخنرانی هیتلر می دانند که خود یک جنگ نرم بود.هر چه جلوتر می آییم کاربرد جنگ نرم افزایش می یابد و در جنگ سرد به اوج خود می رسد و عامل جنگ روانی عامل اصلی میشود . در قرن اخیر فروپاشی هایی با عامل جنگ نرم خصوصا در اروپای شرقی رخ میدهد . در اوایل مسائل اقتصادی مطرح میشود اما بعدها سازمان یافته به پیش میرود و بنیادها و تشکل های زیادی در آمریکا شکل می گیرد.
برخی فکر این امر هستند که مسائلی که در کشور ما رخ میدهد توسط آنها مدیریت میشود اما این یک واقعیت است که این تشکل ها در کشور ما رسوخ کرده اند. در نبرد نرم 5 گام طراحی میشود که در گام آخر دو هدف وجود دارد که یا تغییر رفتار رخ میدهد و یا فروپاشی که این تغییر رفتار را ما در چین می بینیم . همینطور که در لیبی نیز این تغییر رفتار دیده شد . برخی نیز به فروپاشی می انجامد که مثال بارز آن شوروی سابق است. در فتنه اخیر دشمن تا گام چهارم پیش رفت و اگر توان رهبری و اتحاد ملی نبود حتما برنده می شدند.
جنگ نرم معمولا در تغییر قالب ها تعریف می شود و در پی تغییر ساختار سیاسی جامعه است . اما در جنگ سخت مهم آن است که زمینی اشغال شود و افرادی کشته شوند . مثلا در جنگ نرم خواسته هایی مطرح میشود که از مهمترین آنها دست برداشتن از انقلاب و به رسمیت شناختن اسرائیل و دست برداشتن از ارزشهاست.
دومین ویژگی جنگ نرم آرام و تدریجی بودن است مانند مرگ در سرما که ابتدا انسان دچار خواب میشود و سپس می میرد . جامعه ای که دچار جنگ نرم میشود ابتدا باید به نرمی دچار انحطاط شود اما در جنگ سخت کار باید به سرعت انجام شود . معمولا نمادی را انتخاب میکنند و حول آن جمع میشوند . حال این نماد میتواند رنگ خاصی باشد یا شعار خاصی که بنا بر باورهای جامعه انتخاب میگردد . چهارم ویژگی جنگ نرم پایداری و با دوامی آنهاست که معمولا در جنگ های سخت این پایداری و با دوامی دیده نمیشود و کشور مهاجم می خواهد جنگ را به سرعت پیروز شود . تاریخ نشان داده که در جنگ های سخت معمولا پایداری می کنند و مقابل اشغالگر می ایستند و آرای مردمی همواره بر خلاف اشغالگر ست . اما در جنگ نرم به علت اینکه تهاجم با آرامش انجام می شود این ایستادگی وجود ندارد.گاهی تصور میشود که جنگی وجود ندارد در صورتی که جنگ نرم همواره ملت ها را تهدید می کند . پنجمین ویژگی جنگ نرم ایجاد شور و هیجان و ایجاد جاذبه است . همانطور که میدانیم جوان جویای هیجان و ایجاد جاذبه است و به وجود آوردن محیطهای هیجانی از ترفندهای دشمن است . دشمن دائم در صدد تحریک جوانان کشور ماست . در جنگ نرم دیگر به پیاده نظام دشمن نیازی نیست بلکه جوانان یک مملکت که مغز شویی شدند و فریب دشمن را خورده اند و به هیجان آمدند ، در خیابانها نقش پیاد نظام را بازی میکنند . ششمین ویژگی جنگ نرم آسیب محور بودن آن است که در این ویژگی دشمن از نقاط ضعف کشور ها استفاده می کند . مانند روسها که اقتصاد آنها نقطه ضعفشان محسوب می شد. در هر جامعه و کشوری حتما کاستی ها و اشکالاتی وجود دارد . دشمن دوره ای روی آموزگاران و دوره ای روی کارگران و دانشجویان و خواسته های صنفی آنها کار میکند و مشکلات را بزرگتر از آنچه هست جلوه میدهد.
از دیگر امتیازات جنگ نرم چند وجهی بودن آن است به این معنی که در چند جبهه دشمن با ما به مقابله می پردازد و مثلا در یک زمان واحد اینترنت و مطبوعات و سینما و ادبیات و تمام وسایل فرهنگی را بکار میگیرد. در عین حال روی وجه بین المللی نیز کار می کند و از تمام ابزار ها برای به زانو در آوردن ملتها بهره میگیرد.
از دیگر ویژگی های جنگ نرم تضاد آفرینی است که نمونه آن را در وقایع انتخابات مشاهده کردیم. روبرو قرار دادن ملت و دولت که خیلی سعی شد تا این تقابل بوجود بیاید. بسیار سعی کردند تا آتش معرکه را شعله ورتر سازند و به اختلافها دامن بزنند. از دیگر ویژگی های مهم جنگ نرم شبهه افکنی در ارزشهاو دروغ پراکنی است. این سیاستها را صدر اسلام نیز توسط ابوسفیان و معاویه شاهد بوده ایم. بر اثر همین شبهه آفرینی هاو دروغ پراکنی ها زمانی که حضرت علی (ع)در مسجد به شهادت رسید افرادی پرسیدند مگر علی (ع) نماز هم میخواند؟ این از خطرناکترین بخش های جنگ نرم است. جامعه نباید به دروغگویان و شایعه پراکنان اجازه رشد دهد. دروغ و شایعه ارکان جامعه را سست خواهد کرد و دشمن حداکثر سوء استفاده را از این فضا میکند . آخرین ویژگی جنگ نرم استفاده از ابزار روز است . دشمن در این جنگ از آخرین نوع تکنولوژی بهره میگیرد. برای جلوگیری از جنگ نرم هر کشوری باید به تکنولوژی روز دنیا دست یابد و باید با بومی سازی تکنولوژی جلوی دشمن بایستد
حضرت سجاد ( ع ) Ashura muharam
نام معصوم ششم علی ( ع ) است . وی فرزند حسین بن علی بن ابیطالب ( ع ) و ملقب به "سجاد" و "زین العابدین " می باشد . امام سجاد در سال 38هجری در مدینه ولادت یافت . حضرت سجاد در واقعه جانگداز کربلا حضور داشت ولی به علت بیماری و تب شدید از آن حادثه جان به سلامت برد ، زیرا جهاد از بیمار برداشته شده است و پدر بزرگوارش - با همه علاقه ای که فرزندش به شرکت در آن واقعه داشت - به او اجازه جنگ کردن نداد . مصلحت الهی این بود که آن رشته گسیخته نشود و امام سجاد وارث آن رسالت بزرگ ، یعنی امامت و ولایت گردد . این بیماری موقت چند روزی بیش ادامه نیافت و پس از آن حضرت زین العابدین 35سال عمر کرد که تمام آن مدت به مبارزه و خدمت به خلق و عبادت و مناجات با حق سپری شد . سن شریف حضرت سجاد ( ع ) را در روز دهم محرم سال 61هجری که بنا به وصیت پدر و امر خدا و رسول خدا ( ص ) به امامت رسید ، به اختلاف روایات در حدود 24 سال نوشته اند . مادر حضرت سجاد بنا بر مشهور "شهربانو" دختر یزدگرد ساسانی بوده است . آنچه در حادثه کربلا بدان نیاز بود ، بهره برداری از این قیام و حماسه بی نظیر و نشر پیام شهادت حسین ( ع ) بود ، که حضرت سجاد ( ع ) در ضمن اسارت با عمه اش زینب ( ع ) آن را با شجاعت و شهامت و قدرت بی نظیر در جهان آن رو فریاد کردند . فریادی که طنین آن قرنهاست باقی مانده و - برای همیشه - جاودان خواهد ماند . واقعه کربلا با همه ابعاد عظیم و بی مانندش پر از شور حماسی و وفا و صفا و ایمان خالص در عصر روز عاشورا ظاهرا به پایان آمد ، اما مأموریت حضرت سجاد ( ع ) و زینب کبری ( س ) از آن زمان آغاز شد . اهل بیت اسیر را از قتلگاه عشق و راهیان به سوی "الله " و از کنار نعشهای پاره پاره به خون خفته جدا کردند . حضرت سجاد ( ع ) را در حال بیماری بر شتری بی هودج سوار کردند و دو پای حضرتش را از زیر شکم آن حیوان به زنجیر بستند . سایر اسیران را نیز بر شتران سوار کرده ، روانه کوفه نمودند . کوفه ای که در زیر سنگینی و خفقان حاکم بر آن بهت زده بر جای مانده بود و جرأت نفس کشیدن نداشت ، زیرا ابن زیاد دستور داده بود رؤسای قبایل مختلف را به زندان اندازند و مردم را گفته بود بدون اسلحه از خانه ها خارج شوند . در چنین حالتی دستور داد سرهای مقدس شهدا را بین سرکردگان قبایلی که در کربلا بودند تقسیم و سر امام شهید حضرت ابا عبد الله الحسین را در جلو کاروان حمل کنند . بدین صورت کاروان را وارد شهر کوفه نمودند . عبید الله زیاد می خواست وحشتی در مردم ایجاد کند و این فتح نمایان خود را به چشم مردم آورد . با این تدبیرهای امنیتی چه شد که نتوانستند جلو بیانات آتشین و پیام کوبنده زن پولادین تاریخ حضرت زینب ( س ) را بگیرند ؟ گویی مردم کوفه تازه از خواب بیدار شده و دریافته اند که این اسیران ، اولاد علی ( ع ) و فرزندان پیغمبر اسلام ( ص ) می باشند که مردانشان در کربلا نزدیک کوفه به شمشیر بیداد کشته شده اند . همهمه از مردم برخاست و کم کم تبدیل به گریه شد . حضرت سجاد ( ع ) در حال اسارت و خستگی و بیماری به مردم نگریست و فرمود : اینان بر ما می گریند ؟ پس عزیزان ما را چه کسی کشته است ؟ زینب خواهر حسین ( ع ) مردم را امر به سکوت کرد و پس از حمد و ثنای خداوند متعال و درود بر پیامبر گرانقدرش ، حضرت محمد ( ص ) فرمود : "... ای اهل کوفه ، ای حیلت گران و مکراندیشان و غداران ، هرگز این گریه های شما را سکون مباد . مثل شما ، مثل زنی است که از بامداد تا شام رشته خویش می تابید و از شام تا صبح به دست خود بازمی گشاد . هشدار که بنای ایمان بر مکر و نیرنگ نهاده اید ..." . سپس حضرت زینب ( ع ) مردم کوفه را سخت ملامت فرمود و گفت : "همانا دامان شخصیت خود را با عاری و ننگی بزرگ آلود کردید که هرگز تا قیامت این آلودگی را از خود نتوانید دور کرد . خواری و ذلت بر شما باد . مگر نمی دانید کدام جگرگوشه از رسول الله ( ص ) را بشکافتید ، و چه عهد و پیمان که بشکستید ، و بزرگان عترت و آزادگان ذریه او را به اسیری بردید ، و خون پاک او به ناحق ریختید ..." . مردم کوفه آنچنان ساکت و آرام شدند که گویی مرغ بر سر آنها نشسته ! سخنان کوبنده زینب ( ع ) که گویا از حلقوم پاک علی ( ع ) خارج می شد ، مردم بی وفای کوفه را دچار بهت و حیرت کرد . شگفتا این صدای علی ( ع ) است که گویا در فضای کوفه طنین انداز است ... . امام سجاد ( ع ) عمه اش را امر به سکوت فرمود . ابن زیاد دستور داد امام سجاد ( ع ) و زینب کبری و سایر اسیران را به مجلس وی آوردند ، و در آن جا جسارت را نسبت به سر مقدس حسین ( ع ) و اسیران کربلا به حد اعلا رسانید ، و آنچه در چنته دناءت و رذالت داشت نشان داد ، و آنچه لازمه پستی ذاتش بود آشکار نمود .
پیام خون و شهادت
ابن زیاد یا پسر مرجانه اسیران کربلا را پس از مکالماتی که در مجلس او ب آنان روی داد ، دستور داد به زندانی پهلوی مسجد اعظم کوفه منتقل ساختند ، و دستور داد سر مقدس امام ( ع ) را در کوچه ها بگردانند تا مردم دچار وحشت شوند . یزید در جواب نامه ابن زیاد که خبر شهادت حسین ( ع ) و یارانش و اسیر کردن اهل و عیالش را به او نوشته بود ، دستور داد سر حسین ( ع ) و همه یارانش را و همه اسیران را به شام بفرستند . بر دست و پا و گردن امام همام حضرت سجاد زنجیر نهاده ، بر شتر سوارش کردند و اهل بیت را چون اسیران روم و زنگبار بر شتران بی جهاز سوار کردند و راهی شام نمودند . اهل بیت عصمت از راه بعلبک به شام وارد شدند . روز اول ماه صفر سال 61هجری - شهر دمشق غرق در شادی و سرور است ، زیرا یزید اسیران کربلا را که اولاد پاک رسول الله هستند ، افراد خارجی و یاغیگر معرفی کرده که اکنون در چنگ آنهایند - یزید دستور داد اسیران و سرهای شهدا را از کنار "جیرون " که تفریحگاه خارج از شهر و محل عیش و عشرت یزید بود عبور دهند . یزید از منظر جیرون اسیران را تماشا می کرد و شاد و مسرور به نظر می رسید ، همچون فاتحی بلا منازع ! در کنار کوچه ها مردم ایستاده بودند و تماشا می کردند . پیرمردی از شامیان جلو آمد و در مقابل قافله اسیران بایستاد و گفت : "شکر خدای را که شما را کشت و شهرهای اسلام را از شر مردان شما آسوده ساخت و امیر المؤمنین یزید را بر شما پیروزی داد" . امام زین العابدین ( ع ) به آن پیرمردی که در آن سن و سال از تبلیغات زهرآگین اموی در امان نمانده بود ، فرمود : "ای شیخ ، آیا قرآن خوانده ای ؟" . گفت : آری . فرمود : این آیه را قراءت کرده ای : قل لا أسئلکم علیه أجرا الا المودة فی القربی . گفت : آری . امام ( ع ) فرمود : آن خویشاوندان که خداوند تعالی به دوستی آنها امر فرموده و برای رسول الله اجر رسالت قرار داده ماییم . سپس آیه تطهیر را که در حق اهل بیت پیغمبر ( ص ) است تلاوت فرمود : "انما یرید الله لیذهب عنکم الرجس اهل البیت ویطهرکم تطهیرا" . پیرمرد گفت : این آیه را خوانده ام . امام ( ع ) فرمود : مراد از این آیه ماییم که خداوند ما را از هر آلایش ظاهر و باطن پاکیزه داشته است . پیرمرد بسیار تعجب کرد و گریست و گفت چقدر من بی خبر مانده ام . سپس به امام ( ع ) عرض کرد : اگر توبه کنم آیا توبه ام پذیرفته است ؟ امام ( ع ) به او اطمینان داد . این پیرمرد را به خاطر همین آگاهی شهید کردند . باری ، قافله اسیران راه خدا را در جلو مسجد جامع دمشق متوقف ساختند . سپس آنها را در حالی که به طنابها بسته بودند به زندانی منتقل کردند . چند روزی را در زندان گذراندند ، زندانی خراب . به هر حال یزید در نظر داشت با دعوت از برجستگان هر مذهب و سفیران و بزرگان و چاپلوسان درباری مجلسی فراهم کند تا پیروزی ظاهری خود را به همه نشان دهد . در این مجلس یزید همان جسارتی را نسبت به سر مقدس حضرت سید الشهداء انجام داد که ابن زیاد ، دست نشانده پلیدش در کوفه انجام داده بود . چوب دستی خود را بر لب و دندانی نواخت که بوسه گاه حضرت رسول الله ( ص ) و علی مرتضی و فاطمه زهرا علیهما السلام بوده است . وقتی زینب ( ع ) این جسارت را از یزید مشاهده فرمود و اولین سخنی که یزید به حضرت سید سجاد ( ع ) گفت چنین بود : "شکر خدای را که شما را رسوا ساخت " ، بی درنگ حضرت زینب ( ع ) در چنان مجلسی بپاخاست . دلش به جوش آمد و زبان به ملامت یزید و یزیدیان گشود و با فصاحت و بلاغت علوی پیام خون و شهادت را بیان فرمود و در سنگر افشاگری پرده از روی سیه کاری یزید و یزیدیان برداشت ، و خلیفه مسلمین را رسواتر از مردم کوفه نمود . اما یزید سر به زیر انداخت و آن ضربات کوبنده و بر باد دهنده شخصیت کاذب خود را تحمل کرد ، و تنها برای جواب بیتی خواند که ترجمه آن این است : "ناله و ضجه از داغدیدگان رواست و زنان اجیر نوحه کننده را مرگ درگذشته آسان است " .
امام سجاد ( ع ) در دمشق
علاوه بر سخنانی که حضرت سجاد ( ع ) با استناد به قرآن کریم فرمود و حقیقت را آشکار کرد ، حضرت زین العابدین ( ع ) وقتی با یزید روبرو شد - در حالی که از کوفه تا دمشق زیر زنجیر بود - فرمود : ای یزید ، به خدا قسم ، چه گمان می بری اگر پیغمبر خدا ( ص ) ما را به این حال بنگرد ؟ این جمله چنان در یزید اثر کرد که دستور داد زنجیر را از آن حضرت برداشتند ، و همه اطرافیان از آن سخن گریستند . فرصت بهتری که در شام به دست امام چهارم آمد ، روزی بود که خطیب رسمی بالای منبر رفت و در بدگویی علی ( ع ) و اولاد طاهرینش و خوبی معاویه و یزید داد سخن داد . امام سجاد ( ع ) به یزید گفت : به من هم اجازه می دهی روی این چوبها بروم و سخنانی بگویم که هم خدا را خشنود سازد و هم برای مردم موجب اجر و ثواب باشد ؟ یزید نمی خواست اجازه دهد ، زیرا از علم و معرفت و فصاحت و بلاغت خانواده عصمت علیهم السلام آگاه بود و بر خود می ترسید . مردم اصرار کردند . ناچار یزید قبول کرد . امام چهارم ( ع ) پای به منبر گذاشت و آنچنان سخن گفت که دلها از جا کنده شد و اشکها یکباره فرو ریخت و شیون از میان زن و مرد برخاست . خلاصه بیانات امام ( ع ) چنین بود : "ای مردم شش چیز را خدا به ما داده است و برتری ما بر دیگران بر هفت پایه است . علم نزد ماست ، حلم نزد ماست ، جود و کرم نزد ماست ، فصاحت و شجاعت نزد ماست ، دوستی قلبی مؤمنین مال ماست . خدا چنین خواسته است که مردم با ایمان ما را دوست بدارند ، و این کاری است که دشمنان ما نمی توانند از آن جلوگیری کنند" . سپس فرمود : "پیغمبر خدا محمد ( ص ) از ماست ، وصی او علی بن ابیطالب از ماست ، حمزه سید الشهداء از ماست ، جعفر طیار از ماست ، دو سبط این امت حسن و حسین ( ع ) از ماست ، مهدی این امت و امام زمان از ماست " . سپس امام خود را معرفی کرد و کار به جایی رسید که خواستند سخن امام را قطع کنند ، پس دستور دادند تا مؤذن اذان بگوید . امام ( ع ) سکوت کرد . تا مؤذن گفت : اشهد ان محمدا رسول الله . امام عمامه از سر برگرفت و گفت : ای مؤذن تو را به حق همین محمد خاموش باش . سپس رو به یزید کرد و گفت : آیا این پیامبر ارجمند جد تو است یا جد ما ؟ اگر بگویی جد تو است همه می دانند دروغ می گویی ، و اگر بگویی جد ماست ، پس چرا فرزندش حسین ( ع ) را کشتی ؟ چرا فرزندانش را کشتی ؟ چرا اموالش را غارت کردی ؟ چرا زنان و بچه هایش را اسیر کردی ؟ سپس امام ( ع ) دست برد و گریبان چاک زد و همه اهل مجلس را منقلب نمود . براستی آشوبی به پا شد . این پیام حماسی عاشورا بود که به گوش همه می رسید . این ندای حق بود که به گوش تاریخ می رسید . یزید در برابر این اعتراضها زبان به طعن و لعن ابن زیاد گشود و حتی بعضی از لشکریان را که همراه اسیران آمده بودند - بظاهر - مورد عتاب و سرزنش قرار داد . سرانجام بیمناک شد و از آنان روی پوشید و سعی کرد کمتر با مردم تماس بگیرد . به هر حال ، یزید بر اثر افشاگریهای امام ( ع ) و پریشان حالی اوضاع مجبور شد در صدد استمالت و دلجویی حال اسیران برآید . از امام سجاد ( ع ) پرسید : آیا میل دارید پیش ما در شام بمانید یا به مدینه بروید ؟ امام سجاد ( ع ) و زینب کبری ( ع ) فرمودند : میل داریم پهلوی قبر جدمان در مدینه باشیم .
حرکت به مدینه
در ماه صفر سال 61هجری اهل بیت عصمت با جلال و عزت به سوی مدینه حرکت کردند . نعمان بن بشیر با پانصد نفر به دستور یزید کاروان را همراهی کرد . امام سجاد و زینب کبری و سایر اهل بیت به مدینه نزدیک می شدند . امام سجاد ( ع ) محلی در خارج شهر مدینه را انتخاب فرمود و دستور داد قافله در آنجا بماند . نعمان بن بشیر و همراهانش را اجازه مراجعت داد . امام ( ع ) دستور داد در همان محل خیمه هایی برافراشتند . آنگاه به بشیر بن جذلم فرمود مرثیه ای بسرای و مردم مدینه را از ورود ما آگاه کن . بشیر یکسر به مدینه رفت و در کنار قبر رسول الله ( ص ) با حضور مردم مدینه ایستاد و اشعاری سرود که ترجمه آن چنین است : "هان ! ای مردم مدینه شما را دیگر در این شهر امکان اقامت نماند ، زیرا که حسین ( ع ) کشته شد ، و اینک این اشکهای من است که روان است . آوخ ! که پیکر مقدسش را که به خاک و خون آغشته بود در کربلا بگذاشتند ، و سرش را بر نیزه شهر به شهر گردانیدند" . شهر یکباره از جای کنده شد . زنان بنی هاشم صدا به ضجه و ناله و شیون برداشتند . مردم در خروج از منزلهای خود و هجوم به سوی خارج شهر بر یکدیگر سبقت گرفتند . بشیر می گوید : اسب را رها کردم و خود را به عجله به خیمه اهل بیت پیغمبر رساندم . در این موقع حضرت سجاد ( ع ) از خیمه بیرون آمد و در حالی که اشکهای روان خود را با دستمالی پاک می کرد به مردم اشاره کرد ساکت شوند ، و پس از حمد و ثنای الهی لب به سخن گشود و از واقعه جانگداز کربلا سخن گفت . از جمله فرمود : "اگر رسول الله ( ص ) جد ما به قتل و غارت و زجر و آزار ما دستور می داد ، بیش از این بر ما ستم نمی رفت ، و حال اینکه به حمایت و حرمت ما سفارش بسیار شده بود . به خدا سوگند به ما رحمت و عنایت فرماید و از دشمنان ما انتقام بگیرد" . سپس امام سجاد ( ع ) و زینب کبری ( ع ) و یاران و دلسوختگان عزای حسینی وارد مدینه شدند . ابتدا به حرم جد خود حضرت رسول الله ( ص ) و سپس به بقیع رفتند و شکایت مردم جفاپیشه را با چشمانی اشک ریزان بیان نمودند . مدتها در مدینه عزای حسینی برقرار بود . و امام ( ع ) و زینب کبری از مصیبت بی نظیر کربلا سخن می گفتند و شهادت هدفدار امام حسین ( ع ) را و پیام او را به مردم تعلیم می دادند و فساد دستگاه حکومت را بر ملا می کردند تا مردم به عمق مصیبت پی ببرند و از ستمگران روزگار انتقام خواستن را یاد بگیرند . آن روز در جهان اسلام چهار نقطه بسیار حساس و مهم بود : دمشق ، کوفه ، مکه و مدینه ، حرم مقدس رسول الله مرکز یادها و خاطره اسلام عزیز و پیامبر گرامی ( ص ) . امام سجاد در هر چهار نقطه نقش حساس ایفا فرمود ، و به دنبال آن بیداری مردم و قیامها و انقلابات کوچک و بزرگ و نارضایتی عمیق مردم آغاز شد . از آن پس تاریخ اسلام شاهد قیامهایی بود که از رستاخیز حسینی در کربلا مایه می گرفت ، از جمله واقعه حره که سال بعد اتفاق افتاد ، و کارگزاران یزید در برابر قیام مردم مدینه کشتارهای عظیم به راه انداختند . اولاد علی ( ع ) هر یک در گوشه و کنار در صدد قیام و انتقام بودند تا سرانجام به قیام ابو مسلم خراسانی و انقراض سلسله ناپاک بنی امیه منتهی شد . مبارزه و انتقاد از رفتار خودخواهانه و غیر عادلانه خلفای بنی امیه و بنی عباس به صورتهای مختلف در مسلمانان بخصوص در شیعیان علی ( ع ) در طول تاریخ زنده شد و شیعه به عنوان عنصر مقاوم و مبارز که حامل پیام خون و شهادت بود در صحنه تاریخ معرفی گردید . گرچه شیعیان همیشه زجرها دیده و شکنجه ها بر خود هموار کرده اند ، ولی همیشه این روحیه انقلابی را حتی تا امروز - پس از چهارده قرن - در خود حفظ کرده اند . امام سجاد ( ع ) گرچه بظاهر در خانه نشست ، ولی همیشه پیام شهادت و مبارزه را در برابر ستمگران به زبان دعا و وعظ بیان می فرمود و با خواص شیعیان خود مانند "ابو حمزه ثمالی " و "ابو خالد کابلی " و ... در تماس بود ، و در عین حال به امر به معروف و نهی از منکر اشتغال داشت ، و شیعیان خاص وی معارف دینی و احکام اسلامی را از آن حضرت می گرفتند و در میان شیعیان منتشر می کردند ، و از این راه ابعاد تشیع توسعه فراوانی یافت . بر اثر این مبارزات پنهان و آشکار بود که برای بار دوم امام سجاد را به امر عبد الملک خلیفه اموی ، با بند و زنجیر از مدینه به شام جلب کردند ، و بعد از زمانی به مدینه برگرداندند . امام سجاد ( ع ) در مدت 35سال امامت با روشن بینی خاص خود هر جا لازم بود ، برای بیداری مردم و تهییج آنها علیه ظلم و ستمگری و گمراهی کوشید ، و در موارد بسیاری به خدمات اجتماعی وسیعی در زمینه حمایت بینوایان و خاندانهای بی سرپرست پرداخت ، و نیز از طریق دعاهایی که مجموعه آنها در "صحیفه سجادیه " گرد آمده است ، به نشر معارف اسلام و تهذیب نفس و اخلاق و بیداری مردم اقدام نمود .
صحیفه سجادیه
صحیفه سجادیه که از ارزنده ترین آثار اسلامی است ، شامل 57دعا است که مشتمل بر دقیقترین مسائل توحیدی و عبادی و اجتماعی و اخلاقی است ، و بدان "زبور آل محمد ( ص )" نیز می گویند . یکی از حوادث تاریخ که دورنمایی از تلألؤ شخصیت امام سجاد ( ع ) را به ما می نمایاند - گرچه سراسر زندگی امام درخشندگی و شور ایمان است - قصیده ای است که فرزدق شاعر در مدح امام ( ع ) در برابر کعبه معظمه سروده است . مورخان نوشته اند : "در دوران حکومت ولید بن عبد الملک اموی ، ولیعهد و برادرش هشام بن عبد الملک به قصد حج ، به مکه آمد و به آهنگ طواف قدم در مسجد الحرام گذاشت . چون به منظور استلام حجر الاسود به نزدیک کعبه رسید ، فشار جمعیت میان او و حطیم حائل شد ، ناگزیر قدم واپس نهاد و بر منبری که برای وی نصب کردند ، به انتظار فروکاستن ازدحام جمعیت بنشست و بزرگان شام که همراه او بودند در اطرافش جمع شدند و به تماشای مطاف پرداختند . در این هنگام کوکبه جلال حضرت علی بن الحسین علیهما السلام که سیمایش از همگان زیباتر وجامه هایش از همگان پاکیزه تر و شمیم نسیمش از همه طواف کنندگان دلپذیرتر بود ، از افق مسجد بدرخشید و به مظاف درآمد ، و چون به نزدیک حجر الاسود رسید ، موج جمعیت در برابر هیبت و عظمتش واپس نشست و منطقه استلام را در برابرش خالی از ازدحام ساخت ، تا به آسانی دست به حجر الاسود رساند و به طواف پرداخت . تماشای این منظره موجی از خشم و حسد در دل و جان هشام بن عبد الملک برانگیخت و در همین حال که آتش کینه در درونش زبانه می کشید ، یکی از بزرگان شام رو به او کرد و با لحنی آمیخته به حیرت گفت : این کیست که تمام جمعیت به تجلیل و تکریم او پرداختند و صحنه مظاف برای او خلوت گردید ؟ هشام با آن که شخصیت امام را نیک می شناخت ، اما از شدت کینه و حسد و از بیم آن که درباریانش به او مایل شوند و تحت تأثیر مقام و کلامش قرار گیرند ، خود را به نادانی زد و در جواب مرد شامی گفت : "او را نمی شناسم " . در این هنگام روح حساس ابو فراس ( فرزدق ) از این تجاهل و حق کشی سخت آزرده شد و با آن که خود شاعر دربار اموی بود ، بدون آن که از قهر و سطوت هشام بترسد و از درنده خویی آن امیر مغرور خودکامه بر جان خود بیندیشد ، رو به مرد شامی کرد و گفت : "اگر خواهی تا شخصیت او را بشناسی از من بپرس ، من او را نیک می شناسم " . آن گاه فرزدق در لحظه ای از لحظات تجلی ایمان و معراج روح ، قصیده جاویدان خود را که از الهام وجدان بیدارش مایه می گرفت ، با حماسه های افروخته و آهنگی پرشور سیل آسا بر زبان راند ، و اینک دو بیتی از آن قصیده و قسمتی از ترجمه آن : هذا الذی تعرف البطحاء وطأته والبیت یعرفه والحل والحرم هذا الذی احمد المختار والده صلی علیه الهی ما جری القلم "این که تو او را نمی شناسی ، همان کسی است که سرزمین "بطحاء" جای گامهایش را می شناسد و کعبه و حل و حرم در شناسائیش همدم و همقدمند . این کسی است که احمد مختار پدر اوست ، که تا هر زمان قلم قضا در کار باشد ، درود و رحمت خدا بر روان پاک او روان باد ... این فرزند فاطمه ، سرور بانوان جهان است و پسر پاکیزه گوهر وصی پیغمبر است ، که آتش قهر و شعله انتقام خدا از زبانه تیغ بی دریغش همی درخشد ..." . و از این دست اشعاری سرود که همچون خورشید بر تارک آسمان ولایت می درخشد و نور می پاشد . وقتی قصیده فرزدق به پایان رسید ، هشام مانند کسی که از خوابی گران بیدار شده باشد ، خشمگین و آشفته به فرزدق گفت : چرا چنین شعری - تا کنون - در مدح ما نسروده ای ؟ فرزدق گفت : جدی بمانند جد او و پدری همشأن پدر او و مادری پاکیزه گوهر مانند مادر او بیاور تا تو را نیز مانند او بستایم . هشام برآشفت و دستور داد تا نام شاعر را از دفتر جوایز حذف کنند و او را در سرزمین "عسفان " میان مکه و مدینه به بند و زندان کشند . چون این خبر به حضرت سجاد ( ع ) رسید دستور فرمود دوازده هزار درهم به رسم صله و جایزه نزد فرزدق بفرستند و عذر بخواهند که بیش از این مقدور نیست . فرزدق صله را نپذیرفت و پیغام داد : "من این قصیده را برای رضای خدا و رسول خدا و دفاع از حق سروده ام و صله ای نمی خواهم " . امام ( ع ) صله را بازپس فرستاد و او را سوگند داد که بپذیرد و اطمینان داد که چیزی از ارزش واقعی آن ، در نزد خدا کم نخواهد شد . باری ، این فضایل و ارزشهای واقعی است که دشمن را بر سر کینه و انتقام می آورد . چنانکه نوشته اند : سرانجام به تحریک هشام ، خلیفه اموی ، ولید بن عبد الملک ، امام زین العابدین و سید الساجدین ( ع ) را مسموم کرد و در سال 95 هجری درگذشت و در بقیع مدفون شد .
Ashura ashoora
لیست کل یادداشت های این وبلاگ
کتاب شهید عباس افشار
کتاب زندگی نامه شهید عباس افشار
نقش ستون پنجم در عملیات کربلای 4
نقش آمریکا در لو رفتن عملیات کربلای 4
عملیات کربلای4
مبانی عربی دانشگاهی
قسمتی از کتاب (7) بستان (قسمت چهارم)
قسمتی از کتاب (7) بستان (قسمت سوم)
قسمتی از کتاب (7) بستان (قسمت دوم)
قسمتی از کتاب (7) بستان (قسمت اول)
احتکار
تبلیغات شورای دانش آموزی
این خاک گهربار که ایران شده نامش
خاطرات همفر
[همه عناوین(403)][عناوین آرشیوشده]