سفارش تبلیغ
صبا ویژن
آن که تو را از گزندى ترساند چون کسى است که تو را مژده رساند . [نهج البلاغه]
 
جمعه 97 مهر 6 , ساعت 11:44 عصر

سری کتابهای راهیان نور

قسمتی از کتاب (7) بستان (قسمت سوم)

تعداد نیروهایی که در تنگه چزابه بودند از صد نفر تجاوز نمیکرد. جوانان سپاهی از شهرهای سوسنگرد ، بستان و حمیدیه و نیروهای مردمی جانانه مقاومت میکردند و شهید می شدند. صبح زود ما در برابر حمله یک لشکر زرهی و یک تیپ کامل ایستادیم. تعدادی تانک چیفتن شلیک می کردند اما روحیه ها ضعیف بود. مهمات نداشتیم و تانک ها می خواستند عقب نشینی کنند. می گفتند فرمانده تیپ زرهی دستور عقب نشینی داده است.

حبیب شریفی ، رزمنده ی شجاع و دلاور در شهر بستان تلفنی تماس گرفت و تقاضای اعزام نیرو کرد. گاهی با ناراحتی به سر میزد و برمیگشت تا نیرو بیاورد. تعدادی از مردم شهر با سلاح ام یک و حتی شکاری برای دفاع آمدند. دشمن علی رغم برتری مطلق، نتوانست از خط دفاعی ما عبور کند. درساعات اولیه روز اول مهر ماه هواپیماها و هلی کوپترهای عراقی مثل پرندگان، آسمان منطقه و بخصوص شهر بستان را پر کردند و آتش از زمین و زمان بر ما باریدن گرفت. بر اثر بمباران ها ارسال تدارکات غیر ممکن شد و احساس کردیم دیگر توان دفاع نداریم. پیاده نظام عراق بسوی بستان حرکت میکرد و نزدیک بود راه را بر ما قطع کند.



لیست کل یادداشت های این وبلاگ