وقتي کنسروها را پخش مي کرد، گفت :«دکتر گفته قوطي ها شو سالم نگه دارين. » بعد خودش پيداش شد، با کلي شمع . توي هر قوطي يک شمع گذاشتيم و محکمش کرديم که نيفتد. شب قوطي ها را فرستاديم روي اروندعراقي ها فکر کرده بودند غواص است ، تا صبح آتش مي ريختند.