سفارش تبلیغ
صبا ویژن
حکیم، کسی است که بدی را با خوبی پاداش دهد . [امام علی علیه السلام]
 
یکشنبه 103 آذر 4 , ساعت 11:31 صبح

کتاب زندگی نامه شهید عباس افشار

شهید عباس افشار

انتشارات شبنما 1403

یادی که در دلها   هرگز نمیمیرد    یاد شهیدان است

عباس در روز دهم تیر ماه سال 1347 در خانواده ای مذهبی در روستای فرارت شهریار دیده به جهان گشود و دروس ابتدایی و راهنمایی را در مدرسه اصیل آباد و با نمرات بسیار عالی گذراند و همیشه در مدرسه شاگرد ممتاز بود و پس از دریافت مدرک سیکل، در تابستان دروس آمادگی طلبگی را در مسجد جامع شهریار و زیر نظر حاج آقا ثمری امام جمعه فقید شهریار سپری کرد. عباس در بسیج و انجمن اسلامی و مسجد محل فعالیتهای گسترده ای داشت و نوجوانان زیادی را جذب برنامه های ورزشی و درسی و مذهبی نموده بود. او در شروع سال تحصیلی ضمن ادامه تحصیل غیر حضوری در دبیرستان به همراه دوستانش شهید حسن یدالهی - شهید رضا معصومی - شهید مهدی تراب اقدامی - شهید احمد هفت خانگی - شهید مجید افشار به حوزه علمیه حاج ابوالفتح تهران راه یافت که جمع بسیار صمیمی و با روحیه بسیار شاد و علاقه مند به درس بودند و شور و شوق و صمیمیت و همدلی و پشتکار برای فراگرفتن علوم دینی در وجودشان موج میزد. در آنجا چند بار دسته جمعی به جبهه اعزام شدند و سپس دروس خود را به اتفاق هم در شهر مقدس قم ادامه دادند. از ویژگیهای عباس خوشرویی و لبخند همیشگی و اقامه نماز اول وقت و دائم الوضو بودن بود و اگر نیمه شب هم لحظه ای بیدار می شد وضو می گرفت و دوباره می خوابید. عباس همیشه تاکید داشت که خود را در محیط کوچک محدود نکنید و جهانی فکر کنید . او و دوستانش با دستکاری تاریخ تولد در شناسنامه های خود عازم جبهه های نبرد حق علیه باطل گردیدند و تقریبا در تمامی عملیاتها حضور داشتند و هر وقت بوی عملیاتی را حس میکردند بلافاصله به هم خبر داده و در هر شرایطی اعزام می شدند. عباس پس از چندین بار مجروحیت سخت که شدیدترین آنها اصابت چند تیر به شکم و پاها در عملیات عاشورای سه و اصابت ترکش نارنجک به سر در عملیات والفجر هشت بود، در دی ماه 1365 با اینکه هنوز جراحت هایش بهبودی نیافته بود از عملیات آگاهی پیدا کرد و به جبهه اعزام شد و حدود 10 روز بعد در تاریخ دوم بهمن ماه سال 1365 در عملیات کربلای پنج در شلمچه به درجه رفیع شهادت نائل شد.

عباس با اینکه چندین بار مجروح شده بود هیچگاه از بنیاد شهید وامور ایثارگران درصد جانبازی و حقوق جانبازی نگرفت. او از مجروحیت های پی در پی که ایشان را .برای مدتی خانه نشین می کرد نهایت استفاده را می برد و مطالعات درسی و غیر درسی خود را بشدت پیگیری می کرد و پیشرفت های قابل ملاحظه ای هم داشت .

آزاده مردان چون ز جان پیمان سپردند      ماندند بر پیمان خود تا جان سپردند

 

روحش شاد و راهش پر رهرو باد.


دوشنبه 97 دی 3 , ساعت 1:31 عصر

نقش ستون پنجم در عملیات کربلای 4

در خصوص علت لو رفتن عملیات کربلای 4، نباید از نقش ستون پنچم داخلی نیز چشم پوشید. بررسی‌ها نشان می‌دهد نیروهای سازمان منافقین برای جمع‌آوری و انتقال اطلاعات به ارتش بعثی به صورت گسترده فعالیت می‌کرده‌اند و این اقدامات نقش مهمی در تصمیم‌گیری و اجرای طرح‏های نظامی دشمن داشته است. براساس اظهارات محمدحسین سبحانی که در گذشته از مسئولان اطلاعات و امنیت سازمان مجاهدین خلق بوده، استخبارات عراق از طریق مهدی ابریشم‌چی، پرسش‌های اطلاعاتی ارتش عراق را در مورد شناسایی محل پل‌ها، تأسیسات آب و برق، کارخانه‌ها و مراکز اقتصادی و نظامی ایران با سازمان مطرح می‌کرده و ستاد اطلاعات سازمان پس از انجام دادن کار اطلاعاتی، پاسخ‌ها را تهیه کرده و در اختیار آنان می‌گذاشته است.

یکی از بارزترین مصادیق کارکرد ویژه سازمان پلید منافقین در جاسوسی از فعالیت‌های نظامی ایران، در عملیات کربلای 4 صورت گرفت تا جایی که یک روز قبل از آغاز عملیات، دو تیم شناسایی و جاسوسی وابسته به منافقین در اطراف پرشین هتل آبادان دستگیر شدند که اطلاعات به‌دست‌آمده از این نفرات، حاکی از جاسوسی گسترده منافقین از تحرکات عملیاتی ایران بود.

هم‌چنین می‌بایست به نقش سایر سازمان‌های سیاسی معاند انقلاب هم‌چون جبهه ملی و نهضت آزادی نیز اشاره کرد که بنا بر اظهارات فرماندهی کل سپاه، لو رفتن عملیات از رده‌های بالای سیاسی کشور صورت گرفته است که در همین زمینه سردار محمد اسماعیل کوثری، فرمانده وقت لشگر 27 محمد رسول‌الله(ص)، در مصاحبه‌ای از نقش نهضت آزادی در جمع‌آوری اطلاعات مربوط به عملیات کربلای 4 و انتقال این اطلاعات به سرویس‌های جاسوسی غربی (آمریکا) و در نهایت دستگاه امنیتی عراق پرده برداشت.

در این زمینه دکتر علی اکبر ولایتی در مصاحبه‌ای می‌گوید: «روبه‌روی رزمنده‌ها، صدام و پشت‌سرشان [به عنوان دشمن داخلی] نهضت آزادی بود. یعنی روبه‌روی شما توپ‌های عراقی‌ها بود و پشت سرتان خنجری بود که از سوی بعضی افراد بر پشت جبهه مقاومت فرو می‌رفت و آن هم نهضت آزادی بود.»


دوشنبه 97 دی 3 , ساعت 1:31 عصر

نقش آمریکا در لو رفتن عملیات کربلای 4

عملیات کربلای 4 با کمک مستقیم آمریکایی‌ها در انتقال اطلاعات مربوط به تحرکات نظامی ایرانی‌ها که توسط هواپیماهای جاسوسی آواکس و تصاویر ماهواره‌ای به دست آمده بود، در همان ساعات ابتدایی و با تلفات سنگین نیروهای خودی، عملیات متوقف شد. در خصوص کمک‌های اطلاعاتی آمریکا به عراق در مورد عملیات کربلای 4، می‌توان به اظهارات «عدنان خیرالله» وزیر دفاع وقت عراق پس از عملیات کربلای 4 اشاره کرد که مکرراً از آمریکایی‌ها برای دادن اطلاعات تشکر می‌کند.

وفیق السامرایی، رییس استخبارات نظامی عراق در زمان جنگ نیز، طی مصاحبه‌ای با نشریه الحیات اعلام کرد: «اگر حمایت غرب نبود، صدام نمی‌توانست جنگ علیه ایران را آغاز کند و ادامه دهد. وی نقش ایالات متحده در کمک به صدام را چنین بر می شمارد:

ارایه اطلاعات کامل به عراق در مورد آرایش نظامی نیروهای ایران.

تشویق متحدین خود در اروپا و منطقه به اعطای کمک مالی به عراق.

تحریم ایران و جلوگیری از دستیابی آن به تسلیحات و تجهیزات مدرن.»

مارک پری نویسنده و تحلیل‌گر آمریکایی در زمینه حمایت‌های اطلاعاتی آمریکا از صدام، در کتاب «کسوف؛ آخرین روزهای سیا» می‌نویسد: «وزارت دفاع آمریکا اطلاعات و مشخصات دیپلمات‌های ایرانی و برنامه‌های تدوین شده برای حمله به ایران، با ذکر نقاط حساس برای بمباران نقاط مختلف ایران را دراختیار دولت عراق قرار می‌داد.»

مارک پری هم‌چنین می‌نویسد: «در ماه اوت 1986 سازمان سیا یک سیستم بسیار پیچیده و امن ایجاد کرد که واشنگتن را مستقیماً به عراق وصل می کرد. برای دو ماه متوالی صدام حسین از طریق ایستگاه بغداد اطلاعات مستقیمی در باره آرایش های نظامی ایران دریافت می داشت. این مرکز هم چنین قادر بود اطلاعات بسیار دقیقی را برای فرماندهان عراق تهیه کند. این اطلاعات برای آن ارائه می‌شدند که فعالانه به رژیم عراق علیه ایران برتری و امتیاز بدهد.»

در این خصوص، براساس گزارش نشریه آمریکایی فارین پالیسی، آمریکا در جریان جنگ ایران و عراق با وجود اطلاع از تصمیم عراق برای استفاده از سلاح‌های شیمیایی، کمک‌های اطلاعاتی در اختیار عراق گذاشت. این کمک‌ها پس از پیش‌بینی پیروزی‌هایی استراتژیک ایران در جبهه‌های نبرد و برای جلوگیری از پیروزی ایران در اختیار عراق گذاشته شد


دوشنبه 97 دی 3 , ساعت 1:30 عصر

بسمه تعالی

شرح عملیات کربلای4

عملیات می بایست در ساعت 22:30 مورخ 3/10/1365 آغاز شود. به همین خاطر غواص های خودی ساعاتی قبل به درون آب رفته و به سمت خط دشمن حرکت کردند. در این میان، نیروهای دشمن که کاملا آماده و هوشیار بودند ضمن پرتاب منور، با تیربار و خمپاره به طرف نیروهای خودی شلیک می کردند. در مجموع، عملیات خارج از کنترل و هدایت فرماندهی قرار گرفته بود و قبل از هر دستوری یگان ها با توجه به نوع وضعیت و هوشیاری و عکس العمل دشمن به محض رسیدن به ساحل، درگیری را آغاز می کردند. در این حال، رمز عملیات (یا محمد) حدود ساعت 22:45 اعلام شد و نیروهای عمل کننده فقط توانستند در جزایر سهیل، قطعه، ام الرصاص، ام البابی و بلجانیه نفوذ کنند و در بعضی مناطق نیز به صورت موضعی رخنه نمایند.
در مقابل، نیروهای دشمن با پرتاب پی در پی منور و اجرای چند مورد بمباران کنار نهر عرایض (عقبه برخی از یگان ها) و هم چنین اجرای آتش موثر روی رودخانه اروند، عملا سازمان غواص ها و نیز نیروهای موج دوم و سوم را به هم زد. به طوری که نیروهای یگان های مجاور بعضا پراکنده شده و اغلب نمی توانستند روی هدف عمل نمایند.
یکی از مناطق حساس عملیات، جزیره ام الرصاص و نوک بوارین بود که به رغم تلاش بسیاری که برای تصرف آن انجام شد، به خاطر هوشیاری دشمن امکان ادامه درگیری از میان رفت. دشمن با شلیک پرحجم تیربار روی آب، از عبور نیروها از تنگه ام الرصاص – بوارین جلوگیری کرد. مضافا به این که به خاطر حساسیتی که دشمن نسبت به ام الرصاص داشت، در پدافند آن از 9 رده مانع طبیعی و مصنوعی بهره می برد، به طوری که هرگاه از هر خط عقب رانده می شد، در خط بعدی که نسبت به خط قبلی اشراف و تسلط داشت، مقاومت می کرد.
در این حال، با توجه به هوشیاری دشمن، امکان ادامه عملیات میسر نبود، لذا به منظور حفظ قوا و طراحی مجدد عملیات آتی، از ادامه نبرد اجتناب شد.

برای شادی روح شهدای اسلام وبخصوص شهدای کربلای چهار صلوات


جمعه 97 مهر 6 , ساعت 11:45 عصر

معرفی کتاب

مبانی عربی دانشگاهی

عربی

مولف: مرضیه نفیسی

انتشارات: شب نما

دانشگاه آزاد اسلامی

*************

 

قرآن کریم و زبان عربی نزد ایرانیان و مسلمانان از توجه و اهمیت ویژه‌ای برخوردار است در واقع این توجه با ورود اسلام به ایران آغاز شد.

ادیبان و نویسندگان و شعرای به نامی از زبان عربی در آثار خود استفاده کردند و آن را پویا و زنده نگه داشتند. این زبان در بین زبان‌های دیگر جزء فصیح‌ترین و بلیغ‌ترین زبان می‌باشد، همچنانکه در آیات با عظمت قرآن کریم نمود و نشانه‌های آن را می‌بینیم. همچنین کتاب ارزشمند نهج‌البلاغه امیرمؤمنان علی} آرایه‌های ادبی در قالب نثر، فصاحت و بلاغت بسیار زیبا و دلنشینی را به بخش‌های مختلف این کتاب با ارزش داده است.

زبان عربی بسیار شیوا و رسا است، یکی از مهم‌ترین علل این شیوایی تعدّد لغات و ترادف آن‌هاست. دست کم برای هر واژه‌ای متشکل از فعل یا اسم از دو تا پنج واژه مترادف یافت می‌شود. ضرب‌المثل‌های بسیار غنی و پرمعنا در این زبان وجود دارد که نمونه‌های بارزی از آن را میان مطالب پر مغز نهج‌البلاغه می‌توان یافت.

هر کس به اندازه توانش باید از این زبان قرآن غنی فصیح بهره ببرد و آن را در زندگی‌اش بکار گیرد.

 


جمعه 97 مهر 6 , ساعت 11:44 عصر

سری کتابهای راهیان نور

قسمتی از کتاب (7) بستان (قسمت چهارم)

ما شاهد حرکت نیروهای زرهی دشمن به منطقه ابونه و روستای ابوچلاچ در یک کیلومتری غرب شهر بستان بودیم. دشمن علی رغم پیروزی های بدست آمده اش ، از حرکت شتاب زده خودداری می کرد. آنها ترس و وحشت از نیروهای مردمی داشتند. آتش باری عراقی ها وحشتناک بود و ریختن گلوله ها بر شهر و سر مردم بی گناه لحظه ای قطع نمی شد. شهرداری ، پاسگاه ژاندارمری ، بخشداری، اداره آموزش و پرورش، خیابان اصلی شهر ، جاده عبور و مرور بستان – سوسنگرد ، روستای رمیم و .... هدف شدیدترین بمبارانها قرار گرفت.

.......جنب و جوش جوانان شهر برای دفاع لحظه به لحظه افزایش پیدا میکرد. در اثر تیر اندازی مردم علیه نیروهای دشمن با انواع اسلحه، سربازان عراقی که تا کناره ی رودخانه ی کرخه پیش روی کرده بودند ، مجبور به عقب نشینی شدند.رادیو صوت الجماهیر عراق در بامداد روز اول مهر اعلامیه ای پخش کرد: به نام خدا. ارتش رهبر امت عرب و قادسیه، هم اینک در میان برادران و خواهران خویش ، صف های دشمن فارس را ویران می سازد. دلاوران ارتش قادسیه که در حال ورود به شهرهای بستان و سوسنگرد می باشند. به یاری برادران عرب در بند خود خواهند شتافت و آنان را از یوغ استعمار مردم فارس رها خواهند کرد. درود بر شما مردم شهر بستان که از این پس آزادی و حریت و استقلال خویش را با کمک ارتش قادسیه به دست خواهید آورد و فارس ها را بیرون خواهید کرد. پس ، از برادران خود استقبال کنید. به یاری آنان بشتابید و به فارسها پشت کنید که این ها دشمن شما و ما هستند........


جمعه 97 مهر 6 , ساعت 11:44 عصر

سری کتابهای راهیان نور

قسمتی از کتاب (7) بستان (قسمت سوم)

تعداد نیروهایی که در تنگه چزابه بودند از صد نفر تجاوز نمیکرد. جوانان سپاهی از شهرهای سوسنگرد ، بستان و حمیدیه و نیروهای مردمی جانانه مقاومت میکردند و شهید می شدند. صبح زود ما در برابر حمله یک لشکر زرهی و یک تیپ کامل ایستادیم. تعدادی تانک چیفتن شلیک می کردند اما روحیه ها ضعیف بود. مهمات نداشتیم و تانک ها می خواستند عقب نشینی کنند. می گفتند فرمانده تیپ زرهی دستور عقب نشینی داده است.

حبیب شریفی ، رزمنده ی شجاع و دلاور در شهر بستان تلفنی تماس گرفت و تقاضای اعزام نیرو کرد. گاهی با ناراحتی به سر میزد و برمیگشت تا نیرو بیاورد. تعدادی از مردم شهر با سلاح ام یک و حتی شکاری برای دفاع آمدند. دشمن علی رغم برتری مطلق، نتوانست از خط دفاعی ما عبور کند. درساعات اولیه روز اول مهر ماه هواپیماها و هلی کوپترهای عراقی مثل پرندگان، آسمان منطقه و بخصوص شهر بستان را پر کردند و آتش از زمین و زمان بر ما باریدن گرفت. بر اثر بمباران ها ارسال تدارکات غیر ممکن شد و احساس کردیم دیگر توان دفاع نداریم. پیاده نظام عراق بسوی بستان حرکت میکرد و نزدیک بود راه را بر ما قطع کند.


جمعه 97 مهر 6 , ساعت 11:43 عصر

سری کتابهای راهیان نور

قسمتی از کتاب (7) بستان (قسمت دوم)

...... کمی بعد عراقی ها به پاسگاه هجوم آوردند و مجروحان را اسیر و غنایم جنگی را جمع آوری کردند و با خود بردند.

می خواستم به طرف بستان برگردم . اما چگونه؟ تمام دوستانم جلوی چشمانم تکه تکه شده بودند یا اسیر. ناخوداگاه به طرف پاسگاه دویدم و داد زدم نامردها بیایید بجنگید، من تنها هستم. به طرف عراقی ها شلیک کردم . آنها هم با خمپاره جوابم را دادند.

چاره ای نبود ، وسایلم را جا گذاشتم و حرکت کردم. می خواستم از طرف تپه ها به بستان برسم . تصمیم گرفتم اسلحه ام را بردارم تا در مقابل حیوانات وحشی در امان باشم. با دلی شکسته در حالی که از تشنگی جانم به لب رسیده بود، حرکت کردم. شب 26 شهریور بود و دشمن همه جا را می کوبید. تپه ها و راه را به خوبی بلد بودم. آن شب مثل بیگانه ای از آنجا گذشتم. احساس شرمندگی می کردم که چرا زنده مانده ام. ساعت چهار صبح بود که یک ماشین ارتشی دیدم. به طرف ماشین دویدم و پس از متوقف کردن آن ، ماجرا را برای سرنشینان ماشین تعریف کردم. یک افسر و چند سرباز بودند که سخت متاثر شدند و سوارم کردند.

.........غروب روز 25 شهریور 1359 شهید سلطانی ، فرماندار سوسنگرد به بستان آمد. سخت نگران مدافعین پاسگاه های مرزی بودکه آب و غذا نداشتند. مردم بستان آماده ی هرگونه همکاری بودند. جوانان شهر درخواست اسلحه می کردند تا برای نبرد آماده شوند. زن ها هم برای پخت غذا به تکاپو افتادند. تعدادی از مردم شهر با تفنگ های شکاری به جبهه رفتند و به یاری مدافعین جوان و پاسداران پرداختند. ........


جمعه 97 مهر 6 , ساعت 11:43 عصر

سری کتابهای راهیان نور

قسمتی از کتاب (7) بستان (قسمت اول)

آمبولانس آژیرکشان سکوت شهر را درهم شکست. خدیجه (خانم آزاده خدیجه میرشکار، همسر آزاده شهید حبیب ، فرمانده سپاه سوسنگرد) چادرش را سرکرد و رفت روی بام و به تماشای شهر کوچکش در پهنای دشت نشست. نگاهش از نخل ها گذشت و رودخانه را رد کرد. آمبولانس به سرعت از شهر فاصله می گرفت و در طول جاده خاکی که به مرز ختم میشد، پیش می رفت. نمیدانست چه اتفاقی افتاده. چند آمبولانس دیگر مسیر آمبولانس قبلی را طی کردند.

خدیجه نگران شد. برگشت پایین و با شوهرش، حبیب تماس گرفت. تازه عقد کرده بودند و عشق شان را جای آن که نسبت به هم ابراز کنند، به پای انقلاب ریخته بودند. بعد از پیروزی انقلاب ، تمام وقت خدیجه در کلاس یا جلساتی می گذشت که با دختران و زنان شهر برگزار میکرد.

حبیب ، همسرش هم به همه جای شهر سرک میکشید. کار او و دوستانش جمع آوری سلاح و مهماتی بود که از طرف عراق بطور پنهان و آشکار بین مرزنشینان و عشایر منطقه پخش شده بود. همین امر هر دفعه مراسم عروسی آن دو را عقب می انداخت.

پیش از این هم خبر درگیری مرزی، کم و بیش به گوش اهالی می رسید، اما ظاهرا این بار برخوردها شدیدتر بود.

دولت عراق که در پی بر هم زدن امنیت دشت آزادگان بود، نیرویی به استعداد یک تیپ رزمی تشکیل داد. اعضای این تیپ ، از فراریان زمان شاه و تجزیه طلبان بودند. آنها ماموریت داشتند به روستای سعیدیه هجوم ببرند و بعد بستان را اشغال کنند.

........ بامداد روز بعد ، قایقهای حامل نیرو که متشکل از ارتش عراق و نیروهای تجزیه طلب بودند، از گذرگاه های آبی هور گذشته و خواستند در خشکی پیاده شوند. نیروهای مهاجم آرپی جی ، تیربار و حتی خمپاره به همراه داشتند. آنها از قبل بررسی های زیادی در این منطقه کرده بودند. بنابر این ، فکر میکردند که هیچ نیروی سپاهی یا نظامی مقابلشان نباشد.

در همین حال ، ناگهان نیروهای سپاه بستان ، سوسنگرد و اهواز از هر طرف به آنها حمله ور شدند. نیروهای مهاجم علی رغم ترس و وحشت فراوان، به دلیل کثرت نفرات توانستند در خشکی مستقر شوند و به جنگ ادامه دهند. اما قدرت بچه های رزمنده بیشتر بود و نیروهای مهاجم با دادن تلفات سنگین متواری شدند.


پنج شنبه 97 شهریور 29 , ساعت 9:45 صبح

عباس افشار

قسمتی از وصیت نامه شهید عباس افشار:
و این را بدانند که دشمن ما تنها صدام و لشگرش نیست ، بلکه آنهایی هم که در همین کشور زندگی می کنند ولی با احتکار و با هزاران کار دیگر موجب دلشکستگی این امت می شوند ،دشمنان خطرناک تر این ملت و کشور می باشند و باید با اینها نیز به مبارزه برخیزیم .

 


   1   2   3   4   5   >>   >

لیست کل یادداشت های این وبلاگ