ملت غیور ایران در سی و سومین سالروز پیروزی شکوهمند انقلاب اسلامی باز هم حماسه ای نو آفرید و با آرمان های انقلاب اسلامی و معمار کبیر انقلاب اسلامی حضرت امام خمینی (ره) تجدید میثاق نموده و ثابت کرد که در هر شرایطی دست از انقلاب اسلامی و پیروی از آرمان های امام و انقلاب و شهدا دست برنمیدارد.
حماسه پر شکوه انقلاب اسلامی هم اکنون الگویی برای ملت های آزاده جهان شده و انشا الله بزودی شاهد پیروزی پی در پی انقلابات آزادیبخش خواهیم بود.
اما اکنون حماسه ای دیگر در راه است و در 12 اسفند حضور شکوهمند در انتخابات مجلس شورای اسلامی پاسخی کوبنده به استکبار خواهد بود.
12 بهمن سالروز ورود امام خمینی (ره) رهبر کبیر و معمار بزرگ انقلاب اسلامی به میهن عزیزمان ایران مبارکباد
آب زنید راه را هین که نگار میرسد مژده دهید باغ را بوی بهار میرسد
بس که عطشانند آل فاطمه اشک هم خشکیده در چشم همه
آب آب کودکان زد آتشم خجلت از سقایی خود میکشم
کاش از ازل نام من سقا نبود یا در این دشت بلا دریا نبود
چون کمر بهر طواف عشق بست در طواف اولش افتاد دست
طوف دوم در مطاف داورش شد فدای دوست دست دیگرش
دور سوم خون به جای اشک خورد تیر دشمن آمد و بر مشک خورد
دور چهارم داشت عزم ترک سر کرد پیش تیر چشمش را سپر
دور پنجم با عمود آهنین گشت سرو قامتش نقش زمین
گشت در دور ششم با تیغ تیز عضو عضوش قطعه قطعه ریز ریز
دور هفتم داده بود از کف قرار خویشتن را دید در آغوش یار
شد سرا پا چشم زخم پیکرش دید زهرا را به بالای سرش
با زبان حال میگفتش بتول مرحبا عباس جان حجت قبول
بسم الله الرحمن الرحیم
وصیتنامه طلبه شهید مهدی تراب اقدامی
اشهد ان لا اله الا الله و اشهد ان محمد رسول الله و اشهد ان علی ولی الله
با سپاس و ستایش بر خاسته از جان به درگاه ایزد مهربان و با هزاران درود و سلام بر انبیاء و اوصیا خداوند که با متحمل شدن زحمات فراوان دین خداوند را به انسانها معرفی نمودند و راه راست را بر همگان آشکار و عیان کردند و با سلام خالصانه به روح پاک شهیدان که با خون خود خط مشی این دین را به صحنه عشق نوشتند که این مسیر یعنی از خود گذشتن است،خود را ندیدن و هستی را از آن خدا دانستن است ،راه ایثار و گذشت است ، راه رستن از زشتیها ،راه مهر محبت است و در نهایت راه سرور آزادگان حسین ابن علی(ع) است.
چند جمله ای را به عنوان وصیتنامه به عنوان امانت نزد شما می سپارم ،امید است خداوند مهربان اینبار ما را بپذیرد و در جوار شهیدان جای دهد. انشاالله، عزیزانم آنچه این سراپا تقصیر از شما می خواهد همان است که رفتگان دیار خون یعنی شهیدان از شما خواستند و همگی ما را به آن دعوت کردند، وآن یاری کردن دین خداوند است که نباید در راه آن از هیچگونه تلاش و کوشش کوتاهی کرد حتی از دادن جان چرا که شما مالک چیزی نیستید هرچه دارید تنها چند روزی در اختیار شماست و فقط امانتی است که در دست شما نهاده اند.شما باید آنرا به صاحبش برگردانید که خداوند خائنین به امانت را دوست نمی دارد.
در طول زندگی غایت کار را در نظر بگیرید و به سوی آن حرکت کنید ،بدانید برای چه خلق شده اید و برای چه زندگی می کنید و پایان کار شما کجاست و اینرا بدانید بخدا قسم شما فقط برای یک لقمه نان به دست آوردن خلق نشده اید،نه انسان بزرگتر از این حرفهاست،بود قدرتون افزونتر از ملائک،خود ارزان مفروشید،بهای شما رضوان الله است بقطعه نانی و یا تکه زمینی خود را تباه نکنید،شما از آن خدائید خود را تا دیر نشده به او برسانید،فرصت کم است،بازمانگان از غافله را خیل احانت همراهی می کند و رسیدگان به مقصود را فرشتگان با سلام خدا.
این عاصی خود را کوچکتر از آن می داند که زبان به توصیه باز کند و کلامی بنویسد ولی خدا می داند شوق سعادت و سر افرازی شما ما را حریص به نوشتن کرده است که شاید مثمر ثمر افتد ،آنهم نه از زبان خودم بلکه آنچه را خداوند فرمود به شما یاد آوری میکنم.
عزیزانم از همگی شما می خواهم که تا آخرین نفس از کیان انقلاب دفاع کنید و تمام هم و غم خود را پیاده کردن سخن خداوند که امروز از زبان امام عزیز روحی فداه برمی خیزد قرار دهید که خدا می داند و من به همه آیات خداوند سوگند می خورم که راهی جز پیرو امام بودن صحیح نیست و تمام راه جز خط ومشی او والله قسم به جهنم ختم می شود،شما عزیزانم بدانید اگر بخواهید سر افراز زندگی کنید باید با لباس رزم وارد محراب شوید و با این دو بال پرواز کنید که نه بدون نماز از سعادت خبری است و نه بدون تلاش و مبارزه در گوشه ای نشستن ولو مشغول به ذکر شدن خود را به آغوش شیطان سپردن است. امروز با دادن اینهمه شهید بی تفاوتی به انقلاب جرم و معصیت است ،بدانید خداوند راضی نیست به اینکه صرفا" با زبان بگوئید ما موافق انقلاب هستیم،چطور انسان می تواند بگوید من مسلمانم در حالیکه چند سال از جنگ می گذرد و او حاضر نشده یک مقدار از مشکلات جنگ را به دوش بگیرد.
چشم وگوش خود را باز کنید طعمه صیادان شیاد نشوید و خدای ناخواسته از مسیر انقلاب منحرف نشوید، ای وای که چقدر زشت است که با گذشتن هفت سال از انقلاب هنوز عده ای تنها به خاطر مشتی مسائل مادی و دنیوی مخالفت با آن می کنند،ای خداوند مهربان امام زمان را برای ریشه کن کردن اینها بفرست.اینرا بگویم ما از آمدن به جبهه هیچ هدفی جز یاری دین و رضای خداوند نداشته ایم و تنها عاملی که سبب شد درس را رها کنیم و به این وادی روی آوریم گوش دادن بسخن خدا و خشنودی قلب نازنین ولی عصر روحی و ارواح العالمین له الفداء بوده و بس.
سخن دیگر بشما عزیزانم این است که در زندگی خدا را از یاد مبرید که سرآمد همه زشتی ها فراموشی از یاد اوست ،این را بیقین بدانید تا مهر و محبت خداوند در قلوب شما جای نگیرد آرام نخوهید شد،اگرچه تمام دنیا را به شما بدهند،شما وهمه عالم او را می جویند و در جستجوی او هستند هرچند در تشخیص بعضی اشتباه می کنند،شما بیندیشید که از آن بعضی ها نباشید،بیش از هر چیز به عبادت اهمیت دهید و در انجام فرائض سستی نکنید و از معشوق حقیقی خود غافل نشوید،اگرچه این بنده روسیاه در طول زندگی غافل بودم ولی در این لحضات آخر یافتم که او را می خواستم .
شما ای عزیزان تا دیر نشده بپا خیزید .شما را به خدا مقداری به فکر فرو روید ،قلبها را جز به خداوند عرضه مدارید،شما از آن او هستید خود را به غیر مفروشید ، قلب های شما خانه اوست در خانه یار بیگانه را راه ندهید،چه زشت است تصرف درمال دیگران،چه قبیح است خانه محبوب را به رایگان دادن،چه نارواست خود را به بیگانگان فروختن،چه زشت است او را دور پنداشتن فریاد او که او از رگ گردن بشما نزدیک تر است او را بغیر نفروشید،قلبهای شما خانه اوست،او را دور نپندارید ،شب و روز نگاهش به شماست،اینقدر با او بیگانه نباشید،اینقدر جدای از او نباشید ،دوری از او عذاب است،پرسیدم از حبیبی احوال دوست گفتا " فی بعدها عذاب فی القرابه اسلامه " .
دوستان طلبه ام در راه وصال یار باید بهر بیگانه ای خندید و برای شما که رهرو عشقید نام غیر معشوق بردن هم حرام است،در دل تمنائی جز لقای او داشتن ، کفر است و همنشینی با اغیار شرک ،اگر دوری یا بید آتش به کاشانه نزدند کذب است ادعای دوستی،و اسرعو فی طلب الوصال.
با تمام وجود به گوشه نشینان دور از واقعیت بخندید که عذاب و لعن خدا بر شیادانی که امروز از خط و مشی انقلاب دورند،خدا می داند ،گوئی می بینم روزی را که چنان لباس ذلتی به قامتشان پوشانده اند که سر بلند نمی کند،امروز در این مملکت به هر اسم و رسمی،چه ولایتی و چه حجتی و چه هر کفر دیگری مایه عذاب و خشم ولی عصر (عج) می شود، اف بر کسانی که خود را محب ائمه می دانند و از انقلاب دورند ،ای فرشتگان در این دعا شهیدان انقلاب آمین گوئید که ای خدای مهربان و عده ات را برای رسوائی نقاب داران دون و سر افرازی یاران گمنامت برسان که ما تشنه دیدن آن روزیم.
در پایان نهایت تشکر را از پدر و مادر مهربان و محبوبم و خواهران وبرادران عزیزم که در این مدت زحمات فراوانی برای این رو سیاه کشیدند می نمایم و از خداوند عزیز سر افرازی شما را که در سایه تلاش شما نهفته است را خواستارم و از همگی شما و همچنین اهالی ده و روستا حلالیت می طلبم. خداوند یار و نگهدار همگی شما باد.
روز هجران و شب فرقت یاد آخر شد زدم این فال و گذشت اختر کار آخر شد
آنهمه ناز و تنعم که خزان میفرمود همه در سایه گیسوی نگار آخر شد
باورم نیست زبد عهدی ایام هنوز قصه غصه که در دولت یار آخر شد
ساقیا لطف نمودی قدمت پر می باد که به تشویش تو تدبیرخمار آخر شد
ضمنا" نماز و روزه قضا ندارم اما بعنوان هدیه بگیرید بد نیست (نماز خواندن و روزه گرفتن)
و از مال دنیا مقداری کتاب است که هر جور می دانید استفاده کنید و اگر نمی خوانید آنها را در محلی بگذارید که مورد استفاده قرار گیرد. اگر احیانا" دولت خواست وجهی بپردازد آخرت بهتر است شما آخرت بهتر است شما آخرت را برگزینید و آنرا قبول نکنید. در پایان اینرا هم متذکر می شوم در طول حیاتتان به این فکر باشید که به درگاه خداوند هدیه داده اید و هدیه نه گفتن دارد و نه چیز دیگر. والسلام مهدی تراب اقدامی
سلمان فارسی از اهالى رامهرمز (در استان خوزستان) و یا از اهالى اصفهان، از روستایى به نام «جى» بود و پدرش در این روستا کشاورزى مى کرد و بر کیش زرتشتیت قرار داشت. سلمان نیز بر همین کیش بود، تا این که به مسیحیت تمایل پیدا کرد و مسیحى شد و پس از چندى با یهودیت آشنا شد. آن گاه به مدینه رفت و برده مردى از یهودیان بنى قریظه، قرار گرفت. هنگامى که پیامبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله به این شهر هجرت کرد با دعوت پیامبر صلّى اللّه علیه و آله با دین اسلام آشنا گردید. سلمان به نزد آن حضرت آمد و مسلمان شد و پیامبر (ص) با مولاى او قراردادى بست بر این که سلمان کار کند و از درآمدهاى خویش، خود را آزاد کند. پیامبر (ص) و مسلمانان مدینه او را کمک کردند تا این که بهاى خویش را به یهودى پرداخت و آزاد گردید. وى با این که ایرانى نژاد است در میان عرب ها و مسلمانان حجاز که غالبا عرب نژاد بودند، به مقامى رفیع و مرتبه اى بلند دست یافت.
کشّی در حدیثی از امام باقر (ع) حسب و نسب سلمان را از زبان خودش چنین روایت می کند: من سلمان فرزند عبدالله ام. گمراه بودم، خداوند به برکت محمد (ص) مرا هدایت کرد، عائله مند بودم به محمد (ص) بی نیازم ساخت و بنده بودم به محمد (ص) آزادم کرد. و این، حسب و نسب من است. در روایات آمده است که نام (سلمان) را پیامبر(ص) به او داد.
در سال اول هجرى، هنگامى که پیامبراکرم (ص) میان هر دو نفر از مسلمانان مهاجر و انصار پیمان برادرى برقرار نمود، میان سلمان و ابودردا (عویمر بن زید) نیز عقد اخوت بست و در این ماجرا به سلمان فرمود: یا سلمان أنت من أهل البیت و قد آتاک الله العلم الاوّل و الاخر و الکتاب الاوّل و الکتاب الاخر؛ اى سلمان، تو از اهل بیت ما هستى و خداى سبحان به تو دانش نخستین و واپسین را عنایت کرده است و کتاب اوّل (نخستین کتابى که بر پیامبران الهى نازل شده بود) و کتاب آخر (قرآن مجید) را به تو آموخته است.
او در جنگ خندق، از طراحان اصلى جنگ بود و از آن بعد در تمامى جنگ هاى مسلمانان شرکت نمود و حتى پس از رحلت رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله در برخى از فتوحات اسلامى حضور فعال داشت.
سلمان فارسى، سال هاى دراز در پى حقیقت و یافتن پیامبر موعود بود و سرانجام گمشده خود را در شخص پیامبر اکرم (ص) یافته بود. از آن روز تمام عشق و محبت خود را متوجه پیامبر (ص) و خاندانش، به ویژه امیرمؤمنان علیه السّلام و خانواده گرامى اش نمود. هیچ گاه راضى نمى شد که از آنان دور شده و یا ذره اى از محبت و دوستى خویش را نسبت به آنان کاهش دهد. حتى آن هنگامى که مهاجر و انصار، هم دست شده و پس از رحلت پیامبر (ص)، خلافت اسلامى را غاصبانه از امیرمؤمنان علیه السّلام ربودند و آن حضرت و همسر گرامى اش حضرت فاطمه زهرا (س) را در اذیت و آزار قرار دادند، لحظه اى از آن بزرگواران جدا نشد. و از چهار نفرانی که اولین بار به عنوان شیعه علی نام گرفتند: سلمان فارسی، ابوذر غفاری، مقداد، و عمار یاسر محسوب میشد.
سلمان با این که در حیات خود، حکومت و خلافت حضرت على علیه السّلام را درک نکرده و پیش از خلافت آن حضرت و امامت امامان بعدى، رحلت کرده بود، در عین حال، عارف به مقام آنان و معتقد به امامت امامان معصوم علیهم السّلام از ذریه پیامبر صلّى اللّه علیه و آله و از نسل امیرمؤمنان علیه السّلام بود. او خواهان خلافت حضرت على علیه السّلام پس از رحلت پیامبر اکرم (ص) و بنا به سفارش آن حضرت بود. هم چنین وى اعتقاد راسخ داشت بر این که امیرمؤمنان على بن ابیطالب علیه السّلام، نخستین مردى است که به پیامبر اکرم (ص) ایمان آورد و آیین مسلمانى را برگزید.
درباره نقش تقوا در سنجش ارزش آدمی در روایات، حکایت زیبایی آمده است که روزی سلمان فارسی وارد مسجد نبوی شد و صحابه پیامبر(ع) به احترام او از جای خود برخاستند و در صدر مجلس به او جای دادند. لحظه ای نگذشته بود که یکی از صحابه معروف نیز وارد مسجد شد، و چون سلمان را در صدر مجلس مشاهده کرد؛ لب به اعتراض گشود و گفت: «من هذا العجمی المتصدر فیمابین العرب؛ این مرد ایرانی و عجمی که در صدر مجلس نشسته در میان عرب ها چه می کند؟»
رسول خدا (ص) با شنیدن این سخن غیر اسلامی به خشم آمد و بر بالای منبر قرار گرفت و فرمود: «ای مردم! آگاه باشید که تمام انسان ها از زمان حضرت آدم تا زمان ما مثل دندان های ما یکسانند، عرب بر عجم، گندمگون بر سیاه پوست امتیازی ندارد، مگر به تقوا.»
در روایتی دیگر آمده است که روزی عمر به عنوان تحقیر از حضرت سلمان پرسید: تو کیستی و چیستی؟ سلمان بی درنگ جواب داد: «اول، من و تو نطفه گندیده و بد بو بودیم، طولی نمی کشد که با مرگ، بدن من و تو تبدیل به جسدی متعفن و نامطلوب خواهد شد، و چون قیامت بپاخیزد، و میزان ها برپا گردد، هر کس میزان اعمال او افزون تر و تقوایش بیشتر باشد به خدا نزدیک تر خواهد بود.
شیخ مفید (رحمت الله علیه) از جعفربن مؤدّب روایت می کند که سلمان، عمار، ابوذر و مقداد ارکان اربعه هستند و ابونعیم سلمان را با این ویژگی ها می ستاید: پیشگام ترین فارسیان به اسلام، مِهتر دلیران، تلاش گری که آرام نگرفت و دریایی که فرو ننشست، دانشمندی فرزانه و عابدی آگاه.
سلمان فارسى چه در حیات رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله و چه پس از رحلت آن حضرت، هم چنین وى چه در ایامى که در مدینه ساکن بود و چه در ایامى که به حکومت مدائن منصوب شده بود، همیشه زندگى بى آلایش و ساده اى داشت. آن چه از بیت المال به عنوان حقوق سالانه به او مى رسید، صدقه مى داد و خود با بافت زنبیل و دست رنج هاى خود معیشت مى نمود. هیچگاه مقام و منزلتش و یا حکومتى که به وى واگذار شده بود، ذره اى وى را به عافیت طلبى و رفاه گرایى سوق نداد.
حتى آن هنگامى که به حکومت مدائن رسید، با روش هاى ساده زیستى و قناعت پیشه گى خویش، محرومان و مستمندان را به زندگى امیدوار مى کرد و با آنان همراه و همراز مى گردید. از او نقل کرده اند که به او گفتند: چرا از امارت ناخرسندى پاسخ داد: به خاطر حلاوت رسیدن به آن و مرارت جدایی اش.
ابونعیم و ذهبی نوشته اند که سلمان در حالی که بر حدود سی هزار نفر حکومت می کرد، تنها با یک عبا که فرش و لباس او نیز بود، برای مردم خطبه می خواند. به همین جهت مورد سرزنش خلیفه وقت، عمربن خطاب قرارگرفت. او در پاسخ خلیفه چنین نوشت:
گفته بودى که من حکومت خدا را ضعیف و سست کرده و خود را خوار گردانیده و خدمتکار مردم نموده ام به حدى که اهالى مدائن نمى دانند که من امیر آن هایم ! پس مرا به منزله پلى گردانیده اند که بر من مى گذرند و بارهاى خود را بر دوش من مى گذارند! و نوشته بودى که این ها باعث سستى سلطنت خدا مى شود! پس بدان که ذلت در اطاعت الهى، دوست داشتنى تر است در نزد من از عزت در معیصت و نافرمانى خدا و تو خود مى دانى که رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله تألیف دل هاى مردم مى نمود و به ایشان نزدیکى مى جست و مردم هم به سوى او تقرب مى جستند...
به این ترتیب وى، خلیفه وقت را به سنت هاى فراموش شده رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله تذکر داد که مردمى بودن و با آنان و همچون آنان زندگى کردن، نه تنها مغایر با زمامدارى نیست بلکه لازمه حکومت الهى و مردمى است و از سنت هاى رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله است.
مجلسی (رحمت الله علیه) روایت می کند که علی (ع) در بامدادی به مسجد درآمد و خطاب به مردم فرمود: ای مردم! خداوند شما را در مرگ برادرتان سلمان پاداش بزرگی عطا فرماید. پیامبر خدا (ص) را در خواب دیدم، گفت: سلمان وفات یافته است و مرا به غُسل و کفن و نماز و دفنش سفارش فرمود و اکنون به سوی مداین می روم. مردم خلیفه خود را تا بیرون شهر بدرقه کردند و آن حضرت به طرف مداین حرکت کرد و همان روز نزدیک ظهر بازگشت و گفت: سلمان را دفن کردم.
مقبره سلمان فارسی که در منطقه مدائن عراق و در جنوب بغداد قرار دارد، طی اقدامات تروریستی به دنبال هتک حرمت حرم ائمه اطهار سامرای عراق مورد اصابت خمپاره قرار گرفت.
سلمان فارسی از شخصیت های بحث انگیز و چند بعدی تاریخ اسلام و ایران است. قاطبه مسلمانان، از شیعه و سنی، او را به عنوان یکی از اصحاب بلندمرتبه پیامبر (ص) و علی (ع) می ستایند. او در منظومه فکری فرق و مذاهب اسلامی جایگاه ویژه ای دارد و سنی و امامی و اسماعیلی و زیدی و اهل حق و اصحاب تصوف و فتوت، هریک به فراخور جهان بینی خود، تصویری از او ارائه کرده اند. این تصویر اگرچه گاه اغراق آمیز یا غیر واقعی است، اما همواره با حرمت و تقدس همراه است. در متون ادب فارسی که آیینه تمام نمای فرهنگ ایرانی است، سلمان در هیئت انسانی حق جو، عارفی وارسته، زاهدی سجاده نشین، حاکمی عادل و حکیمی فرزانه رخ نموده است. سنایی می فرماید :
از این مشتی ریاست جوی رعنا هیچ نگشاید
مسلمانی ز سلمان جوی و درد دین ز بودردا
سلمان فارسی، مثل همه شخصیت های موثر تاریخی، دشمنانی دارد. واقعیت و ماهیت سلمان، همواره کسانی را به ستیزه با وی برانگیخته است. در روزگار ما باستان پرستان ایرانی، که از عمق حوادث و وقایع تاریخی بی خبرند، به جای آن که علل سقوط ساسانیان را در واقعیات عینی جست وجو کنند، گناه سقوط این سلسله و غلبه اعراب را یکسره به گردن سلمان می گذراند و سیل دشنام ها را از طریق نوشته ها و رسانه های خودشان به طرف این فرزند ایران و اسلام سرازیر کرده اند!
ناصبی ها و سلفی ها و روشنفکران عرب طرفدار بنی امیه، که روزگار آل امیه و مروان را اوج درخشش اقبال قوم عرب می دانند، نیز نظر خوشی به سلمان به عنوان یکی از بزرگان شیعه و یکی از ارکان فرهنگ ایرانی ندارند. سلمان در میان مستشرقان نیز دشمنان آشکاری دارد، از جمله هرو ویتز و کلیمان هوار رسما واقعیت تاریخی او را انکار کرده اند. آقای ناصر پورپیرار ظاهرا آخرین کسی است که با تلفیق دیدگاه های برخی خاورشناسان و قومیت گرایان عرب به نبرد با این شخصیت تاریخی کمر بسته است
لیست کل یادداشت های این وبلاگ
نقش آمریکا در لو رفتن عملیات کربلای 4
عملیات کربلای4
مبانی عربی دانشگاهی
قسمتی از کتاب (7) بستان (قسمت چهارم)
قسمتی از کتاب (7) بستان (قسمت سوم)
قسمتی از کتاب (7) بستان (قسمت دوم)
قسمتی از کتاب (7) بستان (قسمت اول)
احتکار
تبلیغات شورای دانش آموزی
این خاک گهربار که ایران شده نامش
خاطرات همفر
بیاد شهدای کربلای 5
Letter4U
شهید عباس افشار
[همه عناوین(400)][عناوین آرشیوشده]