اسامی قاتلان شهدای کربلااز آل ابی طالب به این ترتیب است:(اول اسم شهدا آمده و سپس اسامی قاتلان)
1- امام حسین(ع): شمربن ذیالجوشن، سنان بن انس نخعی، حصین بن تمیم، خولی بن یزید و زرعه بن شریک.
2- علی اکبر(ع) پسر امام حسین(ع): مرة بن منقذ و همیارانش.
3- عبدالله بن حسین پسر شیرخوار امام حسین که معروف به علی اصغر است: حرملة بن کاهل اسدی.
4- عبدالله بن علی پسر امیر المؤمنین(ع): هانی بن ثبیت حضرمی.
5- ابوالفضل العباس بن امیرالمؤمنین: یزید بن رقاد و حکیم بن طفیل.
6- جعفربن امیرالمؤمنین(ع): هانی بن ثبیت حضرمی.
7- عثمان بن امیرالمؤمنین(ع): خولی بن یزید و ابانی داری.
8- محمدبن امیرالمؤمنین(ع): ابانی داری.
9- ابوبکر بن حسن بن علی(ع): عبداله بن عقبه غنوی.
10- عبد الله بن حسن بن علی(عِ: حرملة بن کاهل اسدی.
11- قاسم بن حسن بن علی(ع): عمربن سعد بن نفیل ازدی.
12- عون بن عبدالله بن جعفر طیار: عبدالله بن قطبه بهانی.
13- محمدبن عبدالله جعفرطیار: عامربن نهشل تمیمی.
14 جعفربن عقیل بن ابی طالب: بشر همدانی.
15- عبدالرحمن بن عقیل بن ابی طالب: عثمان بن خالد جهنی.
16- عبدالله بن مسلم بن عقیل بن ابی طالب: عامربن صعصعه.
17- ابوعبیدالله بن مسلم بن عقیل بن ابی طالب: عمروبن صبیح صیدادی.
18- محمدبن ابی سعید بن عقیل بن ابی طالب: لقیط بن ناشر جهنی.
این تعداد از شهدای کربلا از خاندان ابی طالب هستند و از آنجا که آل ابی طالب و آل علی مقام ولایی در بین مسلمانان داشتند اسامی قاتلان شهدای کربلا از این خاندان در تاریخ ضبط شده است ولی بیشتر شهدای کربلا قاتلانشان ضبط نشده است.
19- سلیمان، آزاد شده امام حسین(ع): سلیمان بن عوف حضرمی.
20- مسلم بن عوسجه اسدی: عبدالله ضبابی، عبدالله بن خشکاره و مسلم بن عبدالله ضبابی.
21- زهیر بن قین: کثیر بن عبدالله و مهاجربن اوس تمیمی.
22- حبیب بن مظاهر اسدی: حصین بن نمیر، بدیل بن صریم و یک مرد تمیمی.
23- حربن یزید ریاحی: ایوب بن مسرح و همدستانش.
24- بریربن خضیر همدانی: بحیربن اوس ضبی.
25- همسر وهب بن عبدالله بن حباب کلبی: غلام شمربن ذی الجوشن.
26- عمیربن عبدالله مذحجی: مسلم ضبابی و عبدالله بجلی.
27- هلال بن نافع: شمر بن ذی الجوشن.
28- ابوعمرو نهشلی: عامربن نهشل ثعلبی، (بحارالانوار، ج 45، ص 65 تا ص 73. در این صفحات زیارت ناحیه مقدسه آمده است و بیشتر شهدای کربلا در این زیارت نام برده شده است. و از ص 1 تا ص 64 شهدای دیگری نیز ذکر شده و برخی از قاتلان هم آمده است. و در همین جلد 45 ماجرای مختار و انتقام از قاتلان شهدای کربلا هم آمدهاست).
آیا قاتلان امام حسین از شیعیان بودند؟
چه کسانی امام حسین علیه السلام راکشتند.آیا دعوت کنندگان ،شیعیان حقیقی وراستین اهل بیت علیهم السلام بوده اند؟وهابیان وپیروانشان ازاین پرسش استفاده کرده و می گویند خودشیعیان حسین بن علی علیهماالسلام را دعوت کردند وهمان شیعیان اورا کشتند وهم اکنون برای اوعزاداری می کنند!
این سخن شبهه ای بیش نیست که بایستی باتحقیق وبررسی پاسخ داده شودومشخص شود که چه کسانی امام حسین علیه السلام رابه کوفه دعوت کردند؟ البته مراد ازدعوت کنندگان همان شخصیتها،اشراف وافرادموّجه شهر کوفه هستند نه افرادعادی قبیله ها.
محقق ارجمند آیت الله سید علی میلانی که به دفع شبهات از مکتب تشیع می پردازد به این سوال پاسخ داده اند.نام کتاب ایشان"ناگفته هایی ازحقایق عاشورا"می باشد.قاتلان امام حسین علیه السلام،یاازگروه بنی امیه بوده اند که درکوفه حضور داشته اند یا ازخوارج ویاازکسانی که به عنوان نیرو ازشام به کربلا اعزام شده اند.تشیع درکوفه به طور رسمی ازقرن دوم وسوم شروع شدوتشیع کنونی کوفه از آن زمان است ودرقرن اول ،شیعیانی که آنجا بوده اند مانند شیعیان امروزی نبوده اند.جالب توجه اینکه برای واژه شیعه وتشیع دواصطلاح وجود دارد:1-شیعه کسی است محب اهل بیت علیهم السلام باشدودر عین حال به خلافت شیخین {ابوبکروعمر}نیز اعتقاد دارد.بعضی از اهل کوفه امیرالمومنین رابرعثمان افضل وبرتر می دانستند،اما اعتقاد نداشتند که امام بر شیخین افضل است.اصطلاح2- که همه مابرآنیم واصطلاح معروف است ،شیعه عبارت از کسی است که به جانشینی امیر المومنین علیه السلام بعداز رسول خداصلی الله علیه وآله وامامت اهل بیت پیامبر علیهم السلام که دوازده نفر امام بعداز پیامبر هستد اعتقاد داشته باشد0ص180 به راستی آمار شیعیان حقیقی درکوفه چند نفربوده است؟تعداد اندکی از مردم کوفه افرادی همچون حبیب بن مظاهر ،مسلم بن عوسجه واصبغ بن نباته جزء شیعیان راستین بوده اندکه عدهای ازهمین شیعیان توسط معاویه وزیادبن ابیه به قتل رسیده بودندازجمله عمروبن حمق وحجربن عدی که ازصحابه پیامبر صلی الله علیه وآله بودند. درمقابل این جمعیت اندک ،یاران وپیروان بنی امیه درکوفه فراوان بوده اند.نام افراد زیادی آمد که حکم قتل حجربن عدی رحمه الله تعالی راامضاکردند. همچون:حصین بن نمیر ،محمدبن اشعث وشمربن ذی الجوشن وثمره بن جندب و... خوارج فرقه بزرگ دیگری بوده اند که در شهر کوفه مسکن گزیدند سران این گروه افرادی مانند اشعث بن قیس، شبث بن ربعی، عمروبن حریث وافراد دیگری بودند. اشعث پدرجعده همسر امام حسن مجتبی علیه السلام است که آن حضرت رابه شهادت رساند.عمروبن حریث کسی است که درقتل میثم تمار رحمه الله علیه دست داشته است.کسانی که برای امام حسین علیه السلام نامه نوشته اند سه دسته بوده اند:
1-شیعیان خالص که در اقلیت بوده اند (که تعدادی ازآنها درکربلاوتعدادی توسط ابن زیاد درکوفه به شهادت رسیدند.یکی دیگرازاقدامات ابن زیاد درکوفه زندانی کردن شیعیان بود درمیان زندانیان افرادی چون مختار،حارث اعورهمدانی سلیمان بن صرد وهمراه او مثل مسیب بن نجبه ،رفاعه بن شداد بودند.)
2-خوارجی که درکوفه بوده اند
3-عمال وپیروان بنی امیه.
عقیده قاتلان سیدالشهداءچه بوده ؟
درروز عاشورا سخن ازحقانیت امیرمومنان علی علیه السلام ویاعثمان مطرح است هواداری ازعلی علیه السلام وپیروی ازعثمان محل اختلاف ومنشاء جنگ است . بریر که معتقد به ولایت امیرمومنان علی علیه السلام بودبه یزیدبن معقل طرفدارعثمان گفت :آیاحاضری مباهله کنی وبعدمبارزه کنیم؟ یزیدبن معقل گفت:آری . هردوحرکت کردندوقبل ازمبارزه دست به دعابرداشتند ودروغگورالعنت کردند وازخداخواستندکه کسی راکه برحق است ،بردیگری باطل است چیره گرداندوبعدمبارزه آغاز شدوبریر ،یزیدبن معقل راکشت.تاریخ طبری ج5ص431 طبری درمورددیگرمی نویسد:هنگامی که نافع بن هلال ازیاوران امام حسین علیه السلام پابه میدان رزم نهاد ،رجز خواندوگفت :من معتقد به دین علی علیه السلام هستم.
فردی ازسپاه ابن زیادبه نام مزاحم بن حریث برای مبارزه بااوبه میدان رفت ودرجواب نافع گفت:من هم معتقدبه دین عثمان هستم.ابن اثیر جزری درکتاب الکامل فی التاریخ همین رجزخوانی نافع رانقل می کندج3ولی نمی گویدکه طرف مقابل اودرپاسخ گفت:اناعلی دین عثمان.من معتقدبه دین عثمان هستم !! چرا؟چون باید مخفی بماند تاکسی قاتلان سیدالشهداء علیه السلام رانشناسدتادرقرنها بعد بتوانند بگویندکه خودشیعیان حسین بن علی رابه شهادت رساندند.
تاریخ نگاران نوشته اند که ابن زیاد درنامه ای به عمرسعد نوشت :حسین ویارانش راازآب منع کن تاقطره ای آب به آنها نرسد،همانطوری که باخلیفه مظلوم عثمان بن عفان این کار راکردند.تاریخ طبری ج 5-
وقتی اسیران اهل بیت علیهم السلام رابه مدینه منوره برگرداندند وبانوان بنی هاشم شیون وناله زدند وبه عزاداری پرداختند،راوی گوید:درآن هنگام نزد عمروبن سعیداشدق رفتم . عمروبادیدن آن صحنه خندید وشعری رابه دشمنی اهل بیت علیهم السلام خواندوبعدازآن گفت:هذه واعیه بواعیه عثمان بن عفان ! این عزاومصیبت درمقابل مصیبت عثمان بن عفان است !آری ازآغاز جنگ پای عثمان درکار بوده وتا پایان که وروداهل بیت علیهم السلام به مدینه بود ،باز هم سخن ازعثمان{خلیفه سوم} به میان می آید.ص218 ناگفته هایی از حقایق عاشورا
{کسانی که امام حسین علیه السلام رابه شهادت رساندند عثمانی مذهب بودند
سید احمد خاتمی عضو مجلس خبرگان رهبری گفت:
بخشی از فتنه ای که سال 88 اتفاق افتاد، با بصیرت مردم گذشته است، اما تا دشمن دست بردار نیست باید بصیرت خود را حفظ کنیم و هوشیار باشیم.سید احمد خاتمی در مراسم عزاداری شب عاشورا که با حضور حضرت آیت الله خامنه ای، رهبر معظم انقلاب اسلامی، در حسینیه امام خمینی(ره) تهران برگزار شد بصیرت را نورافکن راه و مسیر انسان برای گمراه نشدن در فضای فتنه دانست و گفت: در فضای فتنه که فضایی است که باطل لباس حق می پوشد، انسان باید بصیرت داشته باشد، در غیر این صورت در گرداب فتنه ها گرفتار خواهد شد. عضو جامعه مدرسین حوزه علمیه قم ، تشخیص حق از باطل و عرضه افراد بر میزان حق را یکی از محورهای مهم بصیرت عنوان کرد و گفت: بسیاری از کسانی که در جریان فتنه گم شدند به این دلیل بود که این معیار مهم را نشناختند و از این رو راه را گم کردند. وی در ادامه سخنان خود به بررسی فتنه سال 88 پرداخت و گفت: قصه ولایت فقیه برای ما قصه رهبری سیاسی یک کشور نیست، بلکه نیابت امام عصر(عج) است.عضو مجلس خبرگان رهبری تاکید کرد: این حرف و فرمایش خود امام زمان است که فرمود «و اما الحوادث الواقعه، فارجعوا فیها الی رواه احادیثنا...» ما با این نگاه جلو می رویم، جریان فتنه تمام همت آن این بود که این جلوه را بشکند و خوشبختانه حماسه نهم دیماه سال گذشته تودهنی محکمی به آنها بود. آیت الله خاتمی، شخصیت محوری به جای حق گرایی را اشتباهی محض دانست و گفت: سابقه مناسب اگر با لاحقه خوب همراه باشد، بسیار خوب است، بسیاری از افراد در تاریخ اسلام سابقه و پیشینه خوبی داشتند، اما بعدا به سمت دیگری متمایل شدند، عکس این مساله نیز در تاریخ اسلام وجود داشته است. وی میزان حال فعلی افراد بودن را معیار دیگر بصیرت عنوان کرد و گفت: اگر حال فعلی جریان ها و افراد حال ولایی بود، مورد تایید هستند، در غیر این صورت مورد تایید نخواهند بود.
یزید در صحرا به صحرانشینی برخورد کرد که از چاه آب میکشید. مقداری آب به یزید داد ولی بر او تعظیم و سلامی نکرد.
یزید گفت: اگر بدانی که من کیستم بیشتر من را احترام میکنی! آن اعرابی گفت ای برادر تو کیستی؟گفت: من امیرالمومنین یزید پسر معاویه هستم. اعرابی گفت: سوگند به خدا، تو قاتل حسین بن علی(علیهماالسلام) هستی ای دشمن خدا و رسول خدا.
اعرابی خشمگین شد و شمشیر یزید را گرفت که بر سر یزید بزند، اما شمشیر به سر اسب خورد، اسب در اثر شدت ضربه فرار کرد و یزید از پشت اسب آویزان شد. اسب سرعت میگرفت و یزید را بر زمین میکشید، آنقدر او را بر زمین کشید که او قطعه قطعه شد. اصحاب یزید در پی او آمدند، اثری از او نیافتند، تا این که به اسب او رسیدند فقط ساق پای یزید روی رکاب آویزان بود.
منبع: لهوف، سید بن طاووس
چهره سرخ حقیقت بعد از آن توفان رنگ پشت ابری از ریا می ماند اگر زینب نبود
چشمه فریاد مظلومیت لب تشنگان در کویر تفته جا می ماند اگر زینب نبود
زخمه زخمی ترین فریاد، در چنگ سکوت از طراز نغمه وا می ماند اگر زینب نبود
در طلوع داغ اصغر، استخوان اشک سرخ در گلوی چشم ها می ماند اگر زینب نبود
ذوالجناح دادخواهی، بی سوار و بی لگام در بیابان ها رها می ماند اگر زینب نبود
در عبور از بستر تاریخ، سیل انقلاب پشت کوه فتنه ها می ماند اگر زینب نبود
**********************************************جمال حق ز سر تا پاست ، عباس به یکتایی قسم ، یکتاست ، عباساگر چه زاده ی امّ البنین است ولیکن مادرش زهراست ، عباسخدا داند که از روز ولادت امام خویش را می خواست ، عباسعَلَم در دست ، مشک آب بر دوش که هم سردار و هم سقاست ، عباسبنازم غیرت عشق و وفا را که عطشان بر لب دریاست ، عباسهنوز از تشنه کامان شرمگین است ازآن در علمقه تنهاست ، عباسنه در دنیا بود باب الحوائج شفیع خلق در عقبی است ، عباسچه باک از شعله های خشم و دوزخ که در محشر پناه ماست ، عباس ( غلامرضا سازگار)
بیانات رهبرمعظم انقلاب امام خامنه ای در جمع 110 هزار بسیجی در روز عید غدیر
در آستانهى روز بسیج مستضعفین
بسماللَّهالرّحمنالرّحیم
الحمد للَّه ربّ العالمین و الصّلاة و السّلام على سیّدنا و نبیّنا ابىالقاسم المصطفى محمّد و على اله الأطیبین الأطهرین المنتجبین الهداة المهدیّین المعصومین سیّما بقیّةاللَّه فى الأرضین .
الحمد للَّه الّذى جعلنا من المتمسّکین بولایة علىّ امیرالمؤمنین و الائمّةالمعصومین الطّاهرین.
عید سعید غدیر را به همهى شما عزیزانى که در این محضر عظیم و باشکوه شرکت کردهاید و به همهى بسیجیان مخلص در سرتاسر کشور و به همهى کسانى که در سراسر گیتى خود را متعهد به اسلام و حاکمیت اسلام میدانند و به همهى کسانى که به نام مبارک علىبنابىطالب احترام میگذارند، تبریک عرض میکنم.
عید غدیر اگرچه شاخص فرقهى امامیهى شیعه است، ولى در واقع با مفهوم و محتوا و مضمون گستردهاى که این حادثه دارد، این عید متعلق به همهى مسلمانان، بلکه با توضیحى که عرض خواهم کرد، متعلق به همهى کسانى است که براى بهروزى انسان دل میسوزانند.
ما شیعیان این اعتقاد راسخ را که متکى به دلیل متقن و غیر قابل تردید است، دربارهى امیرالمؤمنین علىبنابىطالب (علیهالسّلام) داریم. این حدیث متواتر - یعنى حدیث روز غدیر - را که همهى محدثین بزرگ اسلام، از شیعه و سنى نقل کردهاند، مستند این عقیدهى متقن میدانیم.
پیغمبر اکرم در یک روز گرم و در یک نقطهى حساس، در مقابل چشم مردم، علىبنابىطالب (علیه الصّلاة و السّلام) را به عنوان امام مسلمین پس از خود و ولى امر امور اسلام معین کرد و به مردم معرفى کرد؛ «من کنت مولاه فهذا علىّ مولاه».(1) این عطف به آیات متعددى است که ولایت پیغمبر از سوى خداى متعال تثبیت شده است؛ «انّما ولیّکم اللَّه و رسوله»(2) و آیات متعدد دیگر. میفرماید: آن کسى که من ولى او هستم، این على ولى اوست. هر معنائى که ولایت در مورد پیغمبر دارد، همان معنا در مورد امیرالمؤمنین با این نصب پیغمبر و معرفى پیغمبر محقق است. این یک دلیل محکم و مستندِ غیر قابل تردید است. در این خصوص، بزرگان بحث کردهاند. لازم نیست وارد بحثهاى اعتقادى بشویم؛ این مسلّم است.
علىبنابىطالب را آن روز همهى مردم از نزدیک آزموده بودند؛ کسى نبود که نسبت به این نصب امیرالمؤمنین دچار تردید شود. روشن بود که این مرد فداکارِ مخلصِ داراى مرتبهى عالى ایمان و تقوا، شایستهى یک چنین حرکتى از سوى پیغمبر اکرم و در واقع از سوى خداى متعال است. نصب امیرالمؤمنین، نصب نبوى نبود؛ نصب الهى بود؛ این شأن پروردگار بود که پیغمبر این را به مردم مؤمن ابلاغ کرد.
امیرالمؤمنین آن روزى که به همراه پیغمبر وارد مدینه شد، یک جوان بیست و دو سه ساله بود. جوانهاى بیست و دو سه سالهى امروز رفتار خود را مقایسه کنند با آنچه که آن جوان ممتازِ در طول تاریخ بشریت از خود بروز داد. همین جوان بود که ستاره و قهرمان جنگ بدر شد؛ همین جوان بود که در جنگ احد آنچنان درخشید که همهى مسلمانها به عظمت کار او وقوف پیدا کردند؛ همین جوان بود که در امتحانهاى گوناگون، در غزوات پیغمبر، در ایستادگى در برابر فشار جبههى کفر و استکبارِ آن روز در کنار پیغمبر ایستاد؛ همین جوان بود که به دنیا تعلق خاطر پیدا نکرد. آن روزى که پیغمبر اکرم او را - که در عین حال جوان بود - نصب میکرد، این جوان در چشم مسلمانان عظمتى داشت که این عظمت براى کسى قابل انکار نبود. هیچ کس هم این را انکار نکرده است؛ نه در آن زمان، و نه در زمانهاى بعد.
ماجراى غدیر فقط نصب یک جانشین براى پیغمبر نبود. غدیر دو جنبه دارد: یکى جنبهى نصب جانشین است. جنبهى دیگر قضیه، توجه دادن به مسئلهى امامت است؛ امامت با همان معنائى که همهى مسلمین از این کلمه و از این عنوان میفهمیدند. امامت یعنى پیشوائى انسانها، پیشوائى جامعه در امر دین و دنیا؛ این یکى از مسائل اصلى در طول تاریخ طولانى بشر بوده است. مسئلهى امامت، یک مسئلهى مخصوص مسلمانها یا مخصوص شیعیان نیست. امامت یعنى یک فردى، یک گروهى بر یک جامعهاى حکمرانى میکنند و جهت حرکت آنها را در امر دنیا و در امر معنویت و آخرت مشخص میکنند. این یک مسئلهى همگانى است براى همهى جوامع بشرى.
خوب، این امام دو جور میتواند باشد: یک امامى است که خداى متعال در قرآن میفرماید: «و جعلنا هم ائمّة یهدون بأمرنا و اوحینا الیهم فعل الخیرات و اقام الصّلوة و ایتاء الزّکوة و کانوا لنا عابدین».(3) این امامتى است که به امر پروردگار، مردم را هدایت میکند؛ مردم را از خطرها، از سقوطگاهها، از لغزشگاهها عبور میدهد؛ آنها را به سرمنزل مقصود و مطلوب از حیات دنیوى انسان - که خداوند این حیات را به انسان داده، براى رسیدن به آن مقصود - میرساند و به آن سمت هدایت میکند. این یک جور امام است که مصداق آن، انبیاى الهىاند؛ مصداق آن، پیغمبر اکرم است که امام باقر (علیه الصّلاة و السّلام) در منا مردم را جمع کرد و فرمود: «انّ رسول اللَّه کان هو الامام». اولین امام، خود پیغمبر است. پیغمبران الهى، اوصیاى پیغمبران، برگزیدهترین انسانها، از این دسته امامهاى نوع اولند؛ که اینها کارشان هدایت است، از سوى خداى متعال رهنمائى میشوند، این رهنمائى را به مردم منتقل میکنند: «و اوحینا الیهم فعل الخیرات»؛ کارشان کار نیک است، «و اقام الصّلوة»؛ نماز را برپا میدارند - که نماز رمز ارتباط و اتصال انسان به خداست - «و کانوا لنا عابدین»؛ بندهى خدا هستند، مانند همهى انسانها که بندگان خدا هستند. عزت دنیوى آنها کمترین آسیبى به بندگى خدا در وجود آنها و در دل آنها نمیزند. این یک دسته.
یک دستهى دیگر: «و جعلنا هم ائمّة یدعون الى النّار»،(4) که در قرآن دربارهى فرعون وارد شده است. فرعون هم امام است. به همان معنا که در آیهى اول «امام» استعمال شده بود، در اینجا هم امام به همان معناست؛ یعنى دنیاى مردم و دین مردم و آخرت مردم - جسم و جان مردم - در قبضهى قدرت اوست، اما «یدعون الى النّار»؛ مردم را به آتش دعوت میکنند، مردم را به هلاکت دعوت میکنند.
سکولارترین حکومتهاى دنیا هم، علىرغم آنچه که ادعا میکنند، چه بدانند، چه ندانند، دنیا و آخرت مردم را در دست گرفتهاند. این دستگاههاى عظیم فرهنگى که امروز نسل جوان بشر را در چهارگوشهى دنیا به سمت بد اخلاقى و فساد و تباهى دارند حرکت و سوق میدهند، همان امامانى هستند که «یدعون الى النّار». دستگاههاى قدرتند که به خاطر منافع خودشان، به خاطر حاکمیتهاى ظالمانهشان، به خاطر رسیدن به اهداف گوناگون سیاسىشان مردم را میکشانند؛ دنیاى مردم هم دست آنهاست، آخرت مردم هم دست آنهاست، جسم و جان مردم در اختیار آنهاست.
اینکه ادعا بشود که در مسیحیت، کلیسا به آخرت میپردازد، حکومت به دنیا میپردازد، یک مغالطه است. آنجائى که قدرت دست انسانهاى بیگانهى از دین و اخلاق باشد، کلیسا هم در خدمت آنها قرار میگیرد؛ معنویت هم در پنجهى اقتدار آنها خرد میشود و از بین میرود؛ جسم و جان انسانها زیر تأثیر عوامل قدرت آنهاست؛ این مسئلهى همیشهى بشر است.
یک جامعه، یا زیر سرپرستى امام عادل است - که «من اللَّه» است، هادى به خیرات است، هادى به حق است - یا در اختیار انسانهائى است که از حق بیگانهاند، با حق ناآشنایند و در موارد بسیارى با حق عناد میورزند. چون حق با منافع شخصى آنها، با منافع مادى آنها سر سازش ندارد، با حق عناد میورزند. پس یکى از این دو حال است؛ از این دو حال خارج نیست.
اسلام با تشکیل حکومت در مدینه و تشکیل جامعهى مدنى نبوى نشان داد و ثابت کرد که اسلام فقط نصیحت کردن، موعظه کردن و دعوت کردن به زبان نیست. اسلام میخواهد حقایق احکام الهى در جامعه تحقق پیدا کند؛ این جز با ایجاد قدرت الهى امکانپذیر نیست. بعد هم پیغمبر اکرم در پایان عمر مبارکش، به دستور الهى، به الهام الهى، نفر بعد را خودش معین کرد. البته مسیر تاریخ اسلام مسیر دیگرى رفت. آنچه که پیغمبر میخواست، آنچه که اسلام میخواست، این بود. این یک طرحى شد که در تاریخ ماند. نباید تصور کرد که اندیشهى پیغمبر شکست خورد؛ نه، شکست نخورد؛ در آن برهه تحقق پیدا نکرد، اما این خط شاخص در جامعهى اسلامى و در تاریخ اسلامى باقى ماند. امروز شما در این گوشهى از دنیاى اسلام نتائج آن را مىبینید و به فضل الهى، به حول و قوهى الهى، این الگو، این خط واضح، در دنیاى اسلام روزبهروز همهگیرتر خواهد شد؛ این مضمون غدیر است.
بنابراین مسئلهى غدیر، فقط مسئلهى شیعه نیست؛ مسئلهى مسلمانان، بلکه مسئلهى همهى انسانهاست. آنهائى که بیندیشند، میدانند که این خط روشن، خطى است که متعلق به همهى انسانهاست؛ جز این راهى وجود ندارد. اگر قدرت در اجتماعات انسانى دست شیطانصفتان باشد، دنیا به همان راهى میرود که شما امروز مظاهر آن را در دنیاى مدرن مشاهده میکنید. هرچه دنیا مدرنتر بشود، خطرِ آنگونه حکومتها بیشتر میشود. البته هرچه دنیا از لحاظ علم و معرفت پیشتر برود، امکان و احتمال بروز خط هدایت هم بیشتر میشود. اینجور نیست که ما با پیشرفت علم احساس کنیم که این خط هدایت عقب افتاد؛ نه، جلو میرود.
امروز مجموعهى بسیج عظیم مردمى، بسیج مستضعفان در کشور ما یک حقیقت روشن و آشکار است. شما یک مجموعهاى هستید از بوستان عظیم بسیج در کشور. این بوستان را امام بزرگوار ما به وجود آورد و با کلمات خود و منش خود آن را آبیارى کرد. این نهالها بحمداللَّه روزبهروز بالندهتر و مثمرتر شده است. امروز بسیج در کشور ما یک حقیقت عظیم و غیرقابل انکار و بىنظیرى است. درست است که تبلیغات دشمنان و به تبع آنها منادیان طرفدار آنها در داخل کشور سعى میکنند بسیج را کوچک کنند، تحقیر کنند و به بسیج اهانت کنند؛ اینها به خود کلام خدا هم اهانت کردند، به خود پیغمبر هم اهانت کردند. چیزى که در باطن خود داراى عظمت و درخشندگى است، با اهانتِ اهانتکنندگان و تهمتِ تهمتزنندگان نه کوچک میشود، نه از درخشندگى آن کاسته میشود.
بسیج امروز در کشور ما یک حقیقت عظیم و درخشنده است؛ نمونهاى هم دیگر ندارد. شما نگاه کنید؛ جنسیتهاى مختلف، زن و مرد، سنین مختلف، نوجوان و جوان و میانسال و پیر و کهنسال، اصناف مختلف، از دانشجو و طلبه و استاد دانشگاه و معلم مدرسه و دانشآموز و کارگر و کشاورز و بازارى و بقیهى اصناف گوناگون مؤمن در سرتاسر کشور، در بسیج عضویت دارند، شرکت دارند؛ یعنى هیچ مرزى از جهت صنفى وجود ندارد، هیچ مرز جنسیتى وجود ندارد، هیچ مرز قومى و زبانى وجود ندارد. الان در همین جمع، ترک و کرد و لر و فارس و بلوچ و بقیهى اقوام ایرانى حضور دارند. در سرتاسر کشور هم همینجور است. بسیج یک مجموعهى منتظمِ سازمانیافتهى داراى هدف است، با این گسترش و با این تنوع و با این کمیت عظیم و با این کیفیت ایمانى که در مجموعههاى گوناگون، انسان نظیرش را مشاهده نمیکند.
شما دلتان متعلق به بسیج است. در دنیا احزاب وجود دارند، ممکن است احزاب پرشمارى هم باشند - که البته شمارگان و کمیت یک مجموعهى میلیونىِ به این عظمت که در بسیج وجود دارد، در هیچ حزبى در دنیا نظیر ندارد - اما همان کمیتهائى هم که در احزاب هستند، جسم آنها، زبان آنها، توانائىهاى مادى آنها متعلق به حزب است؛ معلوم نیست دلها و ایمانهاشان متعلق به آن حزب یا آن مجموعه باشد. بسیج، بسیج دلهاست؛ بسیج جانهاست؛ بسیج عواطف است؛ بسیج اعتقادات و ایمانهاست؛ و همین است که در روز سخت به کار یک ملت مىآید. آن روزى که ملتها دچار مشکلات شوند، آنجا جسمها فایدهاى ندارند؛ دلها باید در وسط میدان باشند، باید خطشکن باشند. آنهائى که خطشکنى کردند، لزوماً جسمهاى نیرومندى نداشتند؛ دلها و ایمانهاى محکمى داشتند که توانستند کوهها را بشکافند، راههاى دشوار را طى کنند، لغزشگاهها را پشت سر بگذارند و خود را به منزل برسانند. بسیج، یک چنین حقیقتى است؛ این را باید قدر بدانیم. اول، خود بسیجى باید قدر بداند. همینطورى که الان در این میثاقنامه شنیدیم و این جوانان عزیز از زبان بسیجیان به زبان آوردند، آنها خدا را حمد کردند، سپاس گزاشتند، براى اینکه در بسیج عضوند. حقیقتاً همین است؛ باید خدا را شکرگزارى کرد که توفیق بدهد انسان وارد یک چنین مجموعهاى بشود.
اهمیت دیگر بسیج در این است که بسیج داراى یک جهت و یک بعد و متوجه یک منظور نیست. بسیج با اینکه هنر نظامى دارد و در خطوط مقدم میدان نبرد، هر جا که لازم بوده است، قرار گرفته و سختترین کارها را به عهده گرفته و انجام داده است، همهکاره است؛ یعنى در همهى میدانها وقتى بسیج حضور داشته باشد، پیشرو است، پیشتاز است. امروز جوانان بسیجى ما در میدان علم هم پیشرو و پیشتازند. اساتید بسیجى ما هم در کار علمى جزو موفقترینها هستند. هنرمندان بسیجى ما هم - آن کسانى که با روح بسیج وارد میدان هنر شدند - موفقیتهاى بیشتر و بهترى پیدا کردند و توانستند مخاطبان بیشترى را جذب کنند. در هر میدانى وقتى با روحیهى بسیجى، با اخلاص بسیجى، با ایمان بسیجى، با شجاعت و شهامت بسیجى، با قدرت ابتکار بسیجى وارد شوند، میتوانند کارهاى بزرگى را انجام دهند. این، حقیقت بسیج است.
عزیزان بسیجى این را قدر بدانند و ارکان بسیجى بودن را در خودشان تقویت کنند. بسیجى بودن ارکانى دارد. همهى ما باید این ارکان را روزبهروز در خودمان تقویت کنیم جوانان عزیز! بارها گفتیم که در درجهى اول، روحیهى اخلاص و روحیهى بصیرت است. این اخلاص و بصیرت روى هم اثر میگذارند. هرچه بصیرت شما بیشتر باشد، شما را به اخلاص عمل نزدیکتر میکند. هرچه مخلصانهتر عمل کنید، خداى متعال بصیرت شما را بیشتر میکند. «اللَّه ولىّ الّذین امنوا یخرجهم من الظّلمات الى النّور»؛ خدا ولى شماست. هرچه به خدا نزدیکتر شوید، بصیرت شما بیشتر خواهد شد و حقایق را بیشتر مىبینید. نور که بود، انسان میتواند واقعیات و حقایق را مشاهده کند. وقتى نور نباشد، انسان واقعیات را هم نمیتواند ببیند؛ «والّذین کفروا اولیائهم الطّاغوت یخرجونهم من النّور الى الظّلمات».(5) وقتى طغیان جلوى چشم انسان را بگیرد، وقتى هوىهاى نفس - که طاغوت حقیقىاند و در وجود خود ما بدتر از فرعونند - جلوى چشم ما را بگیرند، وقتى جاهطلبىها و حسادتها و دنیاطلبىها و هوىپرستىها و شهوترانىها جلوى چشم ما را بگیرند، واقعیات را هم نمیتوانیم مشاهده کنیم.
دیدید بعضىها نتوانستند واقعیاتِ جلوى چشم را ببینند، نتوانستند تشخیص بدهند. در فتنهى طراحىشدهى پیچیدهى سال 88 حقایقى جلوى چشم مردم بود؛ نگذاشتند یک عدهاى این حقایق را ببینند، بفهمند؛ ندیدند، نفهمیدند. وقتى در یک کشور فتنهگرانى پیدا میشوند که براى جاهطلبى خودشان، براى دست یافتن به قدرت، براى رسیدن به اهدافى که به صورت آرزو در وجود خودشان متراکم و انباشته کردند، حاضر میشوند به مصلحت یک کشور، به حقانیت یک راه پشت کنند و لگد بزنند؛ کارى میکنند که سردمداران غربى و دشمنان درجهى یک ملت ایران به هیجان مىآیند و سر شوق مىآیند و از آنها حمایت میکنند، این یک حقیقت روشن است؛ این چیزى نیست که وقتى نور هست، انسان آن را نبیند؛ اما بعضى ندیدند، بعضى نمىبینند، بعضى درک نمیکنند؛ بعضى به خاطر ظلمت دل، حتّى درک هم میکنند، اما حاضر نیستند به این فهم ترتیب اثر بدهند؛ اینها همه عوارض هواى نفس است؛ اینها همه نتیجهى امر و نهى همان فرعون درونى ماست، همان فیل مستِ هوى و هوس است که شرع مقدس چکشى از تقوا و ورع به دست مؤمن میدهد که بر سر این فیل مست بکوبد و او را آرام کند. اگر توانستیم این را در وجود خودمان آرام کنیم، آن وقت دنیا نورانى خواهد شد، همه چیز را مىبینیم، چشم ما مىبیند؛ اما وقتى هوىپرستى باشد، نمىبیند. شما که بسیجى هستید، جوان هستید، دلهاى شما پاک است، نورانى است، با صفاى باطنِ خودتان میتوانید این روحیه را، این حالت را در خودتان تقویت کنید. بسیجى باصفاست، نورانى است.
عزیزان من! بسیجى شدید، مبارک است؛ اما بسیجى بمانید. ایستادگى در راه، مهم است. بسیجى ماندن متوقف به این است که دائم خودمان را مراقبت کنیم، مواظبت کنیم و از راه بیرون نرویم. ملت ایران کار بزرگى انجام داده است. کار بزرگ این است که دنیائى را که یکجا و چهاراسبه به سمت جهنم حرکت میکرد و میتاخت، یک نهیب زده است، یک بخشى را جدا کرده است. امروز جمعیتهاى عظیمى از مردم دنیا متوجه حقیقت شدهاند و ملت ایران به عنوان پیشتاز و پیشرو، راه را تغییر داده است و مسیر را عوض کرده است. مسیر جوامع انسانى باید به سمت خدا باشد، باید به سمت بهشت باشد، باید به سمت حقیقت باشد. خوب، بدیهى است که شما ملت ایران این کار بزرگ را انجام دادهاید. اهل باطل که ساکت نمىنشینند. آن کسانى که وجودشان وابستهى به باطل و ناحق است، وابستهى به ظلم است، وابستهى به لگد زدن بر سر ملتهاست، اینها که آرام نمىنشینند که ملت ایران فریاد حقیقت و هدایت بدهد، دنیا را بیدار کند، بشریت را بیدار کند؛ اینها معارضه میکنند.
البته اگر ما ایستادگىمان را ادامه دهیم، این معارضه نهایت روشنى دارد؛ «و لینصرنّ اللَّه من ینصره».(6) خداى متعال بهتحقیق و بدون تردید نصرت را براى کسانى قرار داده است که به طرف حق حرکت میکنند و دعوت میکنند؛ و ما این را تجربه کردهایم. سى سال است که دشمنان علیه ملت ایران دارند تلاش میکنند، کار میکنند؛ اما ملت ایران به برکت ایستادگى خود، به برکت ایمان خود، روزبهروز قوىتر شده است؛ دشمن هم روزبهروز ضعیفتر شده است. امروز قدرت ایستادگى ما از بیست سال پیش بیشتر است، از سى سال پیش بیشتر است؛ این تجربهى ماست. پس نهایت این مبارزه، پیروزى اسلام و مسلمین است. اما باید توجه داشته باشید که درگیرى و چالش وجود دارد؛ باید خودتان را آماده نگه دارید، خودتان را بهروز نگه دارید، بصیرتتان را بهروز نگه دارید، اخلاصتان را بهروز نگه دارید، بهروز بسیجى باشید و بسیجى بمانید؛ این رمز موفقیت ملت ایران و جامعهى عظیم ایرانى است.
انشاءاللَّه شما جوانها آن روزى را شاهد خواهید بود که به قلههاى افتخار دست پیدا کردید و همچنان که قرآن وعده کرده است: «لتکونوا شهداء على النّاس»،(7) شهیدان و گواهان مردم دنیا شدید و در قلهها باشید، که ملتها به شما نگاه کنند و به سمت این قلهها حرکت کنند.
پروردگارا! فرج ولیّت را، فرج دردانهى عزیز عالم خلقت را روزبهروز نزدیکتر بفرما. پروردگارا! ما را از متمسکین به ولایت او و ولایت اجداد طاهرینش قرار بده. پروردگارا! ما را به معناى حقیقى کلمه، مؤمن، بسیجى و انقلابى قرار بده. پروردگارا! به حق محمد و آل محمد، ملت عزیز و عظیمالشأن ایران را به آرزوهاى بزرگ خود برسان. روح مطهر امام بزرگوارمان و ارواح طیبهى شهداى عزیز را مشمول الطاف و فیوضات دائمى خود بگردان.
والسّلام علیکم و رحمةاللَّه و برکاته
در تاریخ پنجم آذر ماه سال 1389 مراسم شب خاطره در محل کانون علمی فرهنگی شهید خداوردیلو برگزار شد و دوستان خاطرات خود از سی سال فعالیت های فرهنگی بیان داشتند . البته در این مکان نمایشگاه عکس فعالیتها نیز برقرار می باشد که نشان دهنده فعالیهای سال جاری در عرصه های فرهنگی می باشد.
بیان خاطره توسط یک از برادران
و در پایان پذیرایی شام از کلیه میهمانان گرامی انجام شد
لیست کل یادداشت های این وبلاگ
نقش آمریکا در لو رفتن عملیات کربلای 4
عملیات کربلای4
مبانی عربی دانشگاهی
قسمتی از کتاب (7) بستان (قسمت چهارم)
قسمتی از کتاب (7) بستان (قسمت سوم)
قسمتی از کتاب (7) بستان (قسمت دوم)
قسمتی از کتاب (7) بستان (قسمت اول)
احتکار
تبلیغات شورای دانش آموزی
این خاک گهربار که ایران شده نامش
خاطرات همفر
بیاد شهدای کربلای 5
Letter4U
شهید عباس افشار
[همه عناوین(400)][عناوین آرشیوشده]